کلمه جو
صفحه اصلی

شاینده

فارسی به انگلیسی

likely, meritorious, noticeable


مترادف و متضاد

emeritus (صفت)
بازنشسته، شاینده، افتخارا از خدمت معاف شده

پیشنهاد کاربران

بر وزن پاینده ، در خور سزاوار

شاینده، شاهنده - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه
فرنام ( لقب ) بهرام، پسر هرمز ساسانی

معنی: دل گنده و دریا دل، بخشنده، نیکوکار، دست و دل باز! -
مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده،
خجسته، فَریتا، همایون، خُنشان! -
بهترین، برترین، سزاوارترین، شایشته ترین، پسندیده ترین، برازنده ترین، زیبنده ترین



کلمات دیگر: