مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم
ساز و برگ
مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم
فارسی به انگلیسی
equipment, accoutrements, supplies
equipment, implement, outfit, paraphernalia, rig
مترادف و متضاد
اسلحه، تجهیزات، یراق
باروبنه، اسباب، لوازم
ساز، ساز و برگ، تجهیزات
ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی
مهمات، ساز و برگ، توپخانه، توپ
ساز و برگ
ساز، ساز و برگ، تجهیزات، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر
فرهنگ فارسی
آنچه از آلات جنگ و جامه و دیگر لوازم بسپاهیان دهند .
برگ وساز، سازوسامان، آلات وادوات، توشه سفر
برگ وساز، سازوسامان، آلات وادوات، توشه سفر
فرهنگ معین
(زُ بَ ) (اِمر. ) تجهیزات ، ابزار و آلات .
لغت نامه دهخدا
ساز و برگ.[ زُ ب َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و سامان. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). برگ و ساز. ساز و آلت. ساز و سامان. آلات و ادوات. اسباب. وسائل. لوازم :
ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم
بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال.
ساز و برگ از سپه گرفتی باز
تاسپه را نه برگ ماند و نه ساز.
چه نازی بدین اسپ و این ساز و برگ
کت این تخت خون است و آن تاج مرگ.
ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم
بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال.
ابوالعباس.
|| تجهیزات. عدت. ساز و عدت. سازو سلاح. ساز و برگ جنگی. ساختگی. ساز و ساخت. عُطرود. عتاد. عِدَّة. عُدَّة. ساخت. ساختگی.آنچه به سرباز از لباس و وسائل و آلات دیگر داده می شود. ( فرهنگستان ) : ساز و برگ از سپه گرفتی باز
تاسپه را نه برگ ماند و نه ساز.
نظامی ( هفت پیکر ).
|| ساز و برگ سفر. توشه. زاد. || زین و یراق. تنگ و توبره. ساخت : چه نازی بدین اسپ و این ساز و برگ
کت این تخت خون است و آن تاج مرگ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
رجوع به ساخت ، ساختگی ، برگ و ساز شود.پیشنهاد کاربران
نوا
ستام
جهاز
ساز و برگ:[اصطلاح نظامی]به مجموعه تجهیزات و وسایل که رزمنده بکار میبرد ساز و برگ گویند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
یراق
کلمات دیگر: