کلمه جو
صفحه اصلی

شامل شدن

فارسی به عربی

انطبق ، إِحَاطَة

مترادف و متضاد

apply (فعل)
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن

واژه نامه بختیاریکا

باد گِریدِن . مثلا ای جر

جدول کلمات

عم

پیشنهاد کاربران

در برگرفتن

فروستن/فروندیدن.
پروستن/پروندیدن.

straddle

همه گیر

Include

هم

Involved = شامل شدن، درگیر شدن

Included


کلمات دیگر: