کلمه جو
صفحه اصلی

زمین دار


مترادف زمین دار : فئودال، ملاک، دهقان

فارسی به انگلیسی

laird, landed, landholder, landlord, landowner

مترادف و متضاد

فئودال، ملاک، دهقان


landholder (اسم)
ملاک، زمین دار، اجاره دار، صاحب ملک

zemindar (اسم)
زمین دار، مالکین زمین

landed (صفت)
زمین دار، وابسته به زمین، فرود امده

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ملک دار مالک . ۲ - مرزبان .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - مالک . ۲ - مرزبان .

لغت نامه دهخدا

زمین دار. [ زَ ] ( نف مرکب ) مرزبان. ( دهار ) ( آنندراج ). || خداوند ده و ریش سفید ده. ( ناظم الاطباء ). دارنده زمین و صاحب ملک و مزرعه. || به اصطلاح هندی ، مأموری که مالیات اراضی سپرده بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. ( ناظم الاطباء ). واسطه میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. ( یادداشت ایضاً ).

فرهنگ عمید

۱. دارای زمین، صاحب زمین.
۲. مرزبان.


کلمات دیگر: