رغب . [ رَ ] (ع مص ) خواهانی نمودن چیزی را:رغب فیه . (از منتهی الارب ). خواهانی کردن در چیزی . (دهار). اراده کردن و خواهانی نمودن در چیزی . (از ناظم الاطباء). رغبت کردن در چیزی . (مصادر زوزنی ). رُغب .رَغبَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادرمذکور شود. || اعراض کردن از چیزی و نخواستن آن را و ترک آن ؛ رغب عنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رغبت بگردانیدن از چیزی . (مصادر زوزنی ).
رغب
لغت نامه دهخدا
رغب . [ رُ غ ُ ] (ع ص ) ارض رغب ؛ زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رَغاب ورُغاث شود. || واد رغب ؛ رودبار فراخ آب بسیاربردار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رغب . [ رُ ] (ع مص ) یا رَغب . مصدر به معنی رَغب . (ناظم الاطباء). رجوع به رَغب شود. || مصدر به معنی رُغُب . (ناظم الاطباء). رجوع به رُغُب شود.
رغب. [ رَ غ َ ] ( ع مص ) زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت ؛ رغب الیه. ( منتهی الارب ). زاری نمودن بسوی کسی و به خضوع و خشوع خواستن چیزی را؛ رغب الیه. ( ناظم الاطباء ). || مزیت نهادن خود را بر چیزی : رغب بنفسه عنه. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
رغب. [ رُ ] ( ع مص ) یا رَغب. مصدر به معنی رَغب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَغب شود. || مصدر به معنی رُغُب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رُغُب شود.
رغب. [ رُ ] ( ع مص ، اِمص ) رُغُب. پرخوری. گشادی معده. ( ناظم الاطباء ). بسیارخواری. ( دهار ). بسیار خوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رُغُب شود.
رغب. [ رُ غ ُ ] ( ع مص ) رُغب. فراخ و کلان گردیدن رودبار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || نرم و فراخ گردیدن زمین. ( ناظم الاطباء ). نرم شدن هر چیزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || آزمند و حریص شدن و دارای شره گردیدن. ( ناظم الاطباء ). شره و آزنمودن. ( منتهی الارب ). || بسیار شدن خوردن کسی. ( ناظم الاطباء ). فراخ شکم شدن. ( دهار ) ( مصادر اللغه زوزنی ). بسیار خوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شوم شدن کسی. ( ناظم الاطباء ).
رغب. [ رُ غ ُ ] ( ع ص ) ارض رغب ؛ زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به رَغاب ورُغاث شود. || واد رغب ؛ رودبار فراخ آب بسیاربردار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
رغب . [ رَ غ َ ] (ع مص ) زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت ؛ رغب الیه . (منتهی الارب ). زاری نمودن بسوی کسی و به خضوع و خشوع خواستن چیزی را؛ رغب الیه . (ناظم الاطباء). || مزیت نهادن خود را بر چیزی : رغب بنفسه عنه . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
رغب . [ رُ ] (ع مص ، اِمص ) رُغُب . پرخوری . گشادی معده . (ناظم الاطباء). بسیارخواری . (دهار). بسیار خوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رُغُب شود.
رغب . [ رُ غ ُ ] (ع مص ) رُغب . فراخ و کلان گردیدن رودبار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نرم و فراخ گردیدن زمین . (ناظم الاطباء). نرم شدن هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آزمند و حریص شدن و دارای شره گردیدن . (ناظم الاطباء). شره و آزنمودن . (منتهی الارب ). || بسیار شدن خوردن کسی . (ناظم الاطباء). فراخ شکم شدن . (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). بسیار خوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شوم شدن کسی . (ناظم الاطباء).
دانشنامه اسلامی
اصل رغبت به معنی وسعت است گویند «رغب الشییء: اتسّع» باشد معنای دوست داشتن، مایل بودن و حزیص بودن میدهد مثل: ، و چون با «عن» باشد معنی اعراض و کنارهگیری و بی اعتنائی میدهد نحو ، که هر دو به معنی اعراض و بی اعتنائی است. * جوهری رغب (مثل فرس) را رغبت گفته طبرسی فرموده: ما را میخواندند برای رغبت در ثواب و خوف از عذاب و در قاموس و اقرب به معنی ابتهال آمده است.