رهب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رهب . [ رَ هََ ] (ع اِ) رُهب . آستین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آستین ، و فی الصراح قال السجاوندی فی عین المعانی الرُهب ، الکم فی قوله تعالی : و اضمم الیک جناحک من الرهب . (قرآن 32/28)؛ ای من الکم و هی لغة بنی حنیفة و حمیر. (منتهی الارب ). به لغت حمیر آستین را گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به رُهب شود.
رهب . [ رَ هََ ] (ع مص ) رَهب . رُهب . رُهبان . رَهبان . ترسیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهب و رُهب شود.
رهب . [ رُ ] (ع اِ) رَهَب . به لغت بنی حنیفة و حمیرآستین است . (از ناظم الاطباء). رجوع به رَهَب شود.
رهب . [ رُ ] (ع مص ) رَهب . (ناظم الاطباء). ترسیدن . (صراح اللغة) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی ). رجوع به رَهب شود.
رهب. [ رَ هََ ] ( ع مص ) رَهب. رُهب. رُهبان. رَهبان. ترسیدن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَهب و رُهب شود.
رهب. [ رُ ] ( ع مص ) رَهب. ( ناظم الاطباء ). ترسیدن. ( صراح اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( المصادر زوزنی ). رجوع به رَهب شود.
رهب. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) شتر ماده ٔلاغر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شتر ماده لاغر، و به شتری که در سفر به کار می رود و خسته می شود نیز اطلاق شده است. ( از اقرب الموارد ). || شتر نر قوی کلان جثه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مردم نزار. ( مهذب الاسماء ). || پیکان تنک و باریک. ج ، رِهاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پیکان تنک. ( مهذب الاسماء ).
رهب. [ رَ هََ ] ( ع اِ ) رُهب. آستین. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آستین ، و فی الصراح قال السجاوندی فی عین المعانی الرُهب ، الکم فی قوله تعالی : و اضمم الیک جناحک من الرهب. ( قرآن 32/28 )؛ ای من الکم و هی لغة بنی حنیفة و حمیر. ( منتهی الارب ). به لغت حمیر آستین را گویند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رُهب شود.
رهب. [ رُ ] ( ع اِ ) رَهَب. به لغت بنی حنیفة و حمیرآستین است. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رَهَب شود.
رهب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔلاغر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتر ماده ٔ لاغر، و به شتری که در سفر به کار می رود و خسته می شود نیز اطلاق شده است . (از اقرب الموارد). || شتر نر قوی کلان جثه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مردم نزار. (مهذب الاسماء). || پیکان تنک و باریک . ج ، رِهاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیکان تنک . (مهذب الاسماء).
رهب . [ رَ ] (ع مص ) رَهَب . (ناظم الاطباء). ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دانشنامه اسلامی
ترس. راغب گوید «الرهبة و الرهب: مخافة تحرز و اضطراب» ولی صحاح و قاموس و اقرب و مجمع آن را مطلق خوف گفتهاند البته شما در دل آنها از خدا پر مهابتتراید. به وسیله آن آمادگی، دشمن خدا و دشمن خود را میترسانید. * . معنی این آیه در «جنح» گذشت. * . اگر در استرهاب طلب ملاحظه شود مراد آن است که خواستار ترساندن حاضرین شدند و غرضشان ترساندن بود ولی بیضاوی گوید: آنها زا به شدّت ترساندند و در اقرب گوید «استرهبه: خوفّه» همچنین است قول صحاح.