طاش کبری زاده. [ ک ُ را دَ / دِ ] ( اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته.وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه احوالی ازخود نوشته که ترجمه آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور نام و نسب خود را بدین نحو ذکر کرده : و انا العبد الضعیف الذلیل ، المحتاج الی رحمة ربه الجلیل ، احمدبن مصطفی بن خلیل ، عفی اﷲ عنهم بکرمه الجمیل ، و لطفه الجزیل ، المشتهر بین الناس به طاش کبری زاده ، جعل اﷲ الهدی والتقوی زاده ، و اوفر کل یوم علمه و زاده ؛ حکایت کرد پدرم که ماهی پیش از تولد من ، آهنگ سفری از بروسه به آنقره کرده بود، در آن شبی که فردای آن عازم آنقره میبود، پیری خوش چهره را در خواب دیده که بدو گفته بود: ترا بشارت باد که بدین زودی حق عز اسمه ترا پسری عطا خواهد فرمود، او را احمد نام نه ، پدرم خواب خویش را برای مادرم نقل میکند، و سپس بصوب آنقره عازم میگردد. شب چهاردهم ماه ربیع الاول سال 901 هَ.ق. از کتم عدم به عالم هستی قدم نهادم. و چون بسن رشد رسیدم با مادرم به آنقره رهسپار شدیم ، در آنجا بقرائت کلام اﷲ مشغول شدم ، پدرم در همان اوقات مرا به «عصام الدّین » ملقب و به «ابوالخیر» مکنی ساخت. برادری هم داشتم که نامش محمد، لقبش نظام الدین ، و کنیه اش ابوسعید، و دو سال از من بزرگتر بود، چون من و برادرم قرآن را ختم کردیم با پدر و مادر و برادر بشهر بروسه باز گشتیم. پدر، ما را پاره ای از لغت عرب آموخت ، و سپس پدرم را مسافرتی به اسلامبول پیش آمد، و مرا بعالم عامل علاءالدین ملقب به یتیم سپرد - ترجمه احوال این عالم را در کتاب شقائق النعمانیه ایراد کرده ام - نزد او کتاب مختصری که نام آن مقصود و در علم صرف بودبخواندم ، و نیز صرف را از کتاب مختصر عزالدین زنجانی ، و مختصر مراح الارواح نزد وی فرا گرفتم از علم نحومختصر المائة شیخ امام عبدالقادر جرجانی ، و کتاب مصباح تألیف امام مطرزی ، و کتاب کافیه علامه ابن حاجب را نیز نزد عالم مذکور بپایان رساندم ، و متون کتب مزبور را بمشارکت برادرم از بر داشتیم. سپس شروع کردیم بخواندن کتاب وافیه ، شرح بر کافیه ، و چون بمباحث مرفوعات آن کتاب رسیدیم ، عم من ، قوام الدین قاسم بشهر بروسه آمد، و در مدرسه مولی خسرو بتدریس اشتغال ورزید. من و برادرم مباحث مرفوعات را نزد عم خویش در همان مدرسه بپایان رساندیم ، و خواستیم مباحث مجرورات را شروع کنیم ، برادرم را بیمارئی مزمن روی داد. از من خواهش کرد تا آنگاه که وی از بیماری برنخیزد من درس خواندن را تعطیل کنم ، منهم مسئول وی را مقرون به اجابت داشتم ، و با اینحال در مدت بیماری برادر، کتاب هارونیه را که آن نیز در علم صرف است ، و الفیه ابن مالک را که در نحو است ، نزد عم خویش خواندم ، و چون ازحفظ کردن هر دو کتاب فراغت یافتم ، برادرم به سال 914 هَ. ق. فرمان یافت. پس از این پیشامد، بخواندن ضوءالمصباح نزد عّم خویش شروع کردم ، و از آغاز تا انجام آن کتاب را بخّط خود نبشته و در نهایت اتقان در تصحیح آن کوشیدم. سپس علم منطق را از مختصر ایساغوجی وشرح آن که از حسام الدین گاتی است با قسمتی از شرح شمسیه که شارح آن علامه رازی میباشد، نزد عم خویش خواندم. در این هنگام پدرم از اسلامبول بشهر بروسه بازگشت ، و در مدرسه حسینیه آماسیه مشغول تدریس گردید، ازینرو شرح شمسیه را از اول تا به آخر آن باحواشی که سید شریف بر آن کتاب نوشته بعلاوه کتب مفصله شرح العقائد علامه تفتازانی با حواشی مولی خیالی بر آن ، و شرح هدایةالحکمة از مولانازاده و حواشی مولی خواجه زاده بر آن ، و شرح آداب البحث از مولانا مسعود رومی ، و شرح طوالع از علامه اصفهانی از آغاز تا انجام ، با حواشی سید شریف بر آن ، و بعضی از مباحث حاشیه شرح مطالع از سید شریف را نزد پدر خویش در نهایت دقت خواندم.در این هنگام پدر مرا گفت : آنچه بر گردن من حق داشتی ادا کردم ، و زین پس با تست که بدانچه صلاح خویش باشد اقدام ورزی ، و بعد از آن تاریخ ، پدرم تا زمانی که در قید حیات بود حرفی هم بمن نیاموخت. آنگاه نزد دائی خویش ، حواشی شرح تجرید سیدشریف را از ابتدای کتاب تا مبحث وجوب و امکان در کمال تدقیق و اتقان خواندم ،و شرح مفتاح سید شریف را از اول مبحث مسند تا آخر مبحث فصل و وصل ، نزد عالم فاضل مولی محیی الدین فناری فراگرفتم. شرح مواقف سیدشریف را از آغاز الهیات تا مبحث نبوات با نهایت دقت نزد عالم فاضل مولی محیی الدین سیدی محمد قوجوی خواندم. تفسیر سوره نباء از تفسیر کشاف را هم نزد محمد قوجوی فراگرفتم. سپس نزد عالم فاضل کامل ، مولی بدرالدین محمود، پسر قاضی زاده رومی ، مشهور به میرم چلبی کتاب فتحیه را خواندم که در علم هیئت است و مؤلف آن مولی علی قوشچی است و در همان تاریخ هم بر آن شرح مینوشت. مؤلف مزبور پس از آنکه از شرح آن کتاب فراغت یافت ، آن را برسم تحفه تقدیم سلطان سلیم داشت. سلطان نیز در ازاء این خدمت ، منصب قضای عسکر آناطولی را بمشارالیه تفویض کرد - قسمتی از صحیح بخاری ، و اندکی از کتاب الشفاء قاضی عیاض ، وعلم جدل و خلاف را نزد عالم کامل شیخ محمد تونسی المولد مشهور به مغوشی آموختم ، و با او در علوم عقلیه و عربیه مباحثه بسیاری داشتم ، تا حدی که مرا اجازت شفاهی و کتبی داد که تفسیر و حدیث و سائر علوم ، و همگی آنچه را که روایت آن جایز و مقرون به صحّت باشد از او روایت کنم. و وی از شیخ خویش ، ولی اﷲ، شهاب الدین احمد البکی المغربی ، روایت کند، و شیخ احمد از شیخ خود، حافظ المشرقین ، امیرالمؤمنین فی الحدیث ، شهاب الدین احمدبن الحجر العسقلانی ثم المصری روایت کند. در علم تفسیر و حدیث از پدر خود نیز اجازت روایت دارم. پدرم از پدر خویش ، و جدم از مولی یگان ، و او از مولی النکساری ، و او از جمال الدین آقسرائی و از شیخ اکمل روایت پدرم کند. از طریق دیگر، تفسیر و حدیث را از مولی خواجه زاده ، و او از مولی فخرالدین العجمی المفتی ، و او از مولانا حیدر، و او از مولانا سعدالدین تفتازانی روایت کند. سومین اجازتی که مراست در علم تفسیرو حدیث ، اجازتی است که از مولی الفاضل ، سیدی محیی الدین القوجوی در دست دارم ، قوجوی از استاد خویش ، عالم عامل ، فاضل کامل ، مولی حسن چلبی الفناری ، روایت کند، و فناری از شاگردان شیخ شهاب الدین ، احمدبن الحجر بوده است. نخستین بار در اواخر ماه رجب سال 931 هَ. ق. در مدرسه دیمهتوقه بسمت مدرسی تعیین شدم ، و در آنجا به تدریس شرح تلخیص ( مطول ) از اول قسم بیان تا بحث استعاره ، و تدریس حواشی شرح تجرید، تا آخر مباحث امور عامه ، و تدریس شرح فرائض سیدشریف پرداختم. سپس در اوائل ماه رجب 933 هَ. ق. در مدرسه مولی حاج حسن در شهر اسلامبول بمدرسی منصوب شدم ، در آن مدرسه شرح وقایه صدرالشریعه را از ابتدای کتاب تا کتاب بیع، و شرح مفتاح سیدشریف را از اول کتاب تا مبحث ایجاز واطناب ، و حواشی شرح تجرید را از مباحث امور عامه تامباحث وجوب و امکان درس گفتم. کتاب مصابیح را که درعلم حدیث است در آنجا دو نوبت نقل کردم ، و چون نقل کتاب مزبور خاتمه یافت ، پدرم بجوار رحمت حق پیوست. ( در شهر اسلامبول : هنگام نیم چاشت ، روز دوازدهم ماه شوال به سال 935 هَ. ق. ). در اوائل ماه ذی الحجه سال 936 به سمت استادی مدرسه اسحاقیه اسکوب تعیین شدم ، و بدانجا انتقال یافتم ، در آن مدرسه نیز کتاب مصابیح را از آغاز تا انجام نقل کردم همچنین کتاب مشارق رااز اول تا به آخر در ماه رمضان ، کتاب توضیح را از ابتدا تا انتها، شرح وقایه صدرالشریعه را از اول کتاب بیع تا پایان کتاب ، شرح فرائض سیدشریف را تماماً، شرح مفتاح را از اول فن بیان تا آخر کتاب در مدرسه اسحاقیه اسکوب درس گفتم. از آن پس به اسلامبول رهسپار شدم و در روز هفدهم ماه شوال 942 در مدرسه قلندرخانه بسمت استادی نائل آمدم ، در آنجا نیز کتاب مصابیح را از ابتدا تا کتاب بیع نقل کردم و شرح مواقف را از اول مبحث وجوب و امکان تا مبحث اعراض ، و پاره ای ازوقایه صدرالشریعه و مختصری از شرح مفتاح سیدشریف را در آن مدرسه درس گفتم ، در روز بیست و یکم ربیع الاول 944 مرا از مدرسه قلندرخانه به مدرسه مصطفی پاشای وزیر انتقال دادند، کتاب مصابیح را از کتاب بیع تابه آخر کتاب در آن مدرسه نقل کردم وز آن پس بتدریس کتاب هدایة مشعول شدم ، بمبحث زکوة که رسیدم ، پاره ای از مباحث از اول الهیات شرح مواقف را نیز در آن مدرسه درس گفتم ، بعداً در تاریخ 4 ذی القعده 945 به یکی از دو مدرسه مجاور به ادرنه انتقال یافتم. در آنجا بروایت صحیح بخاری شروع کردم و یک جلد از مجلدات نهگانه آن کتاب را در آن مدرسه تدریس کردم ، کتاب هدایةرا نیز از اول کتاب زکوة تا آخر کتاب حج و کتاب تلویح را از آغاز کتاب تا تقسیم اول آن در آن مدرسه درس گفتم ، سپس در 23 ربیع الاول سال 946 هَ. ق. به یکی از مدارس هشتگانه منتقل شدم ، نقل صحیح بخاری و اتمام آن در دو نوبت در آن مدرسه صورت گرفت ، تفسیر سوره بقره از تفسیر بیضاوی را نیز در آن مدرسه درس دادم. کتاب هدایة را از اول کتاب نکاح تا کتاب بیوع و کتاب تلویح را از تقسیم اول تا مباحث احکام هم در آن مدرسه تدریس کردم. در تاریخ یازدهم شوال سال 951 بمدرسه سلطان بایزیدخان که واقع در ادرنه است منتقل شدم ، ثلثی از صحیح بخاری را در این مدرسه نقل کردم و کتاب هدایة را از کتاب بیوع تا کتاب شفهة و کتاب تلویح را از قسم احکام تا آخر کتاب ، و شرح مواقف و شرح فرایض سیدشریف را تا مباحث تصحیح ، در این مدرسه درس گفتم. از آن هنگام امور قضائی شهر بروسه را بمن واگذار کردند - روز 26 ماه رمضان المبارک سال 953 - فیا ضیعةالاعمار ( چه عمرها که به بیهوده سپری میشود ). سپس دومین بار بتدریس در یکی از مدارس هشتگانه تعیین شدم -در تاریخ 18 رجب سال 954 - در آنجا صحیح بخاری را از آغاز تا انجام آن درس گفتم ، کتاب هدایة را از کتاب شفعة تا پایان کتاب نیز در آن مدرسه و کتاب تلویح را از ابتداء تا تقسیم چهارم و حواشی سید شریف را بر کشاف تا اثناء سوره فاتحةالکتاب هم در آن مدرسه تدریس کردم و مشغول تدریس بودم که مأمور عهده داری امورقضائی شهر اسلامبول گردیدم - روز 17 شوال سال 958 - وز آن پس مشاغل و امور قضائی بکلی راهی را که در اشتغال بکسب دانش می پیمودم قطع کرد و سد عظیمی برای حصول این مقصود گردید، و کان ذلک فی الکتاب مسطوراً و کان امراﷲ قدراً مقدوراً. آنگاه در هفدهم ربیع الاول سال 961 مرا چشم دردی عارض شد که چندین ماه بطول انجامید و از این بیماری زیان بسیاری به من رسید و از درگاه حق جل ذکره امید میدارم که همچنانکه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم به امت مرحومه بشارت و نوید پاداش عطا فرموده در جهان دیگر تلافی و بهشت جاویدان نصیب گردد.
طاش کبری زاده
لغت نامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور نام و نسب خود را بدین نحو ذکر کرده : و انا العبد الضعیف الذلیل ، المحتاج الی رحمة ربه الجلیل ، احمدبن مصطفی بن خلیل ، عفی اﷲ عنهم بکرمه الجمیل ، و لطفه الجزیل ، المشتهر بین الناس به طاش کبری زاده ، جعل اﷲ الهدی والتقوی زاده ، و اوفر کل یوم علمه و زاده ؛ حکایت کرد پدرم که ماهی پیش از تولد من ، آهنگ سفری از بروسه به آنقره کرده بود، در آن شبی که فردای آن عازم آنقره میبود، پیری خوش چهره را در خواب دیده که بدو گفته بود: ترا بشارت باد که بدین زودی حق عز اسمه ترا پسری عطا خواهد فرمود، او را احمد نام نه ، پدرم خواب خویش را برای مادرم نقل میکند، و سپس بصوب آنقره عازم میگردد. شب چهاردهم ماه ربیع الاول سال 901 هَ .ق . از کتم عدم به عالم هستی قدم نهادم . و چون بسن رشد رسیدم با مادرم به آنقره رهسپار شدیم ، در آنجا بقرائت کلام اﷲ مشغول شدم ، پدرم در همان اوقات مرا به «عصام الدّین » ملقب و به «ابوالخیر» مکنی ساخت . برادری هم داشتم که نامش محمد، لقبش نظام الدین ، و کنیه اش ابوسعید، و دو سال از من بزرگتر بود، چون من و برادرم قرآن را ختم کردیم با پدر و مادر و برادر بشهر بروسه باز گشتیم . پدر، ما را پاره ای از لغت عرب آموخت ، و سپس پدرم را مسافرتی به اسلامبول پیش آمد، و مرا بعالم عامل علاءالدین ملقب به یتیم سپرد - ترجمه ٔ احوال این عالم را در کتاب شقائق النعمانیه ایراد کرده ام - نزد او کتاب مختصری که نام آن مقصود و در علم صرف بودبخواندم ، و نیز صرف را از کتاب مختصر عزالدین زنجانی ، و مختصر مراح الارواح نزد وی فرا گرفتم از علم نحومختصر المائة شیخ امام عبدالقادر جرجانی ، و کتاب مصباح تألیف امام مطرزی ، و کتاب کافیه ٔ علامه ابن حاجب را نیز نزد عالم مذکور بپایان رساندم ، و متون کتب مزبور را بمشارکت برادرم از بر داشتیم . سپس شروع کردیم بخواندن کتاب وافیه ، شرح بر کافیه ، و چون بمباحث مرفوعات آن کتاب رسیدیم ، عم من ، قوام الدین قاسم بشهر بروسه آمد، و در مدرسه ٔ مولی خسرو بتدریس اشتغال ورزید. من و برادرم مباحث مرفوعات را نزد عم خویش در همان مدرسه بپایان رساندیم ، و خواستیم مباحث مجرورات را شروع کنیم ، برادرم را بیمارئی مزمن روی داد. از من خواهش کرد تا آنگاه که وی از بیماری برنخیزد من درس خواندن را تعطیل کنم ، منهم مسئول وی را مقرون به اجابت داشتم ، و با اینحال در مدت بیماری برادر، کتاب هارونیه را که آن نیز در علم صرف است ، و الفیه ٔ ابن مالک را که در نحو است ، نزد عم خویش خواندم ، و چون ازحفظ کردن هر دو کتاب فراغت یافتم ، برادرم به سال 914 هَ . ق . فرمان یافت . پس از این پیشامد، بخواندن ضوءالمصباح نزد عّم خویش شروع کردم ، و از آغاز تا انجام آن کتاب را بخّط خود نبشته و در نهایت اتقان در تصحیح آن کوشیدم . سپس علم منطق را از مختصر ایساغوجی وشرح آن که از حسام الدین گاتی است با قسمتی از شرح شمسیه که شارح آن علامه ٔ رازی میباشد، نزد عم خویش خواندم . در این هنگام پدرم از اسلامبول بشهر بروسه بازگشت ، و در مدرسه ٔ حسینیه ٔ آماسیه مشغول تدریس گردید، ازینرو شرح شمسیه را از اول تا به آخر آن باحواشی که سید شریف بر آن کتاب نوشته بعلاوه ٔ کتب مفصله ٔ شرح العقائد علامه ٔ تفتازانی با حواشی مولی خیالی بر آن ، و شرح هدایةالحکمة از مولانازاده و حواشی مولی خواجه زاده بر آن ، و شرح آداب البحث از مولانا مسعود رومی ، و شرح طوالع از علامه ٔ اصفهانی از آغاز تا انجام ، با حواشی سید شریف بر آن ، و بعضی از مباحث حاشیه ٔ شرح مطالع از سید شریف را نزد پدر خویش در نهایت دقت خواندم .در این هنگام پدر مرا گفت : آنچه بر گردن من حق داشتی ادا کردم ، و زین پس با تست که بدانچه صلاح خویش باشد اقدام ورزی ، و بعد از آن تاریخ ، پدرم تا زمانی که در قید حیات بود حرفی هم بمن نیاموخت . آنگاه نزد دائی خویش ، حواشی شرح تجرید سیدشریف را از ابتدای کتاب تا مبحث وجوب و امکان در کمال تدقیق و اتقان خواندم ،و شرح مفتاح سید شریف را از اول مبحث مسند تا آخر مبحث فصل و وصل ، نزد عالم فاضل مولی محیی الدین فناری فراگرفتم . شرح مواقف سیدشریف را از آغاز الهیات تا مبحث نبوات با نهایت دقت نزد عالم فاضل مولی محیی الدین سیدی محمد قوجوی خواندم . تفسیر سوره ٔ نباء از تفسیر کشاف را هم نزد محمد قوجوی فراگرفتم . سپس نزد عالم فاضل کامل ، مولی بدرالدین محمود، پسر قاضی زاده ٔ رومی ، مشهور به میرم چلبی کتاب فتحیه را خواندم که در علم هیئت است و مؤلف آن مولی علی قوشچی است و در همان تاریخ هم بر آن شرح مینوشت . مؤلف مزبور پس از آنکه از شرح آن کتاب فراغت یافت ، آن را برسم تحفه تقدیم سلطان سلیم داشت . سلطان نیز در ازاء این خدمت ، منصب قضای عسکر آناطولی را بمشارالیه تفویض کرد - قسمتی از صحیح بخاری ، و اندکی از کتاب الشفاء قاضی عیاض ، وعلم جدل و خلاف را نزد عالم کامل شیخ محمد تونسی المولد مشهور به مغوشی آموختم ، و با او در علوم عقلیه و عربیه مباحثه ٔ بسیاری داشتم ، تا حدی که مرا اجازت شفاهی و کتبی داد که تفسیر و حدیث و سائر علوم ، و همگی آنچه را که روایت آن جایز و مقرون به صحّت باشد از او روایت کنم . و وی از شیخ خویش ، ولی اﷲ، شهاب الدین احمد البکی المغربی ، روایت کند، و شیخ احمد از شیخ خود، حافظ المشرقین ، امیرالمؤمنین فی الحدیث ، شهاب الدین احمدبن الحجر العسقلانی ثم المصری روایت کند. در علم تفسیر و حدیث از پدر خود نیز اجازت روایت دارم . پدرم از پدر خویش ، و جدم از مولی یگان ، و او از مولی النکساری ، و او از جمال الدین آقسرائی و از شیخ اکمل روایت پدرم کند. از طریق دیگر، تفسیر و حدیث را از مولی خواجه زاده ، و او از مولی فخرالدین العجمی المفتی ، و او از مولانا حیدر، و او از مولانا سعدالدین تفتازانی روایت کند. سومین اجازتی که مراست در علم تفسیرو حدیث ، اجازتی است که از مولی الفاضل ، سیدی محیی الدین القوجوی در دست دارم ، قوجوی از استاد خویش ، عالم عامل ، فاضل کامل ، مولی حسن چلبی الفناری ، روایت کند، و فناری از شاگردان شیخ شهاب الدین ، احمدبن الحجر بوده است . نخستین بار در اواخر ماه رجب سال 931 هَ . ق . در مدرسه ٔ دیمهتوقه بسمت مدرسی تعیین شدم ، و در آنجا به تدریس شرح تلخیص (مطول ) از اول قسم بیان تا بحث استعاره ، و تدریس حواشی شرح تجرید، تا آخر مباحث امور عامه ، و تدریس شرح فرائض سیدشریف پرداختم . سپس در اوائل ماه رجب 933 هَ . ق . در مدرسه ٔ مولی حاج حسن در شهر اسلامبول بمدرسی منصوب شدم ، در آن مدرسه شرح وقایه ٔ صدرالشریعه را از ابتدای کتاب تا کتاب بیع، و شرح مفتاح سیدشریف را از اول کتاب تا مبحث ایجاز واطناب ، و حواشی شرح تجرید را از مباحث امور عامه تامباحث وجوب و امکان درس گفتم . کتاب مصابیح را که درعلم حدیث است در آنجا دو نوبت نقل کردم ، و چون نقل کتاب مزبور خاتمه یافت ، پدرم بجوار رحمت حق پیوست . (در شهر اسلامبول : هنگام نیم چاشت ، روز دوازدهم ماه شوال به سال 935 هَ . ق .). در اوائل ماه ذی الحجه ٔ سال 936 به سمت استادی مدرسه ٔ اسحاقیه اسکوب تعیین شدم ، و بدانجا انتقال یافتم ، در آن مدرسه نیز کتاب مصابیح را از آغاز تا انجام نقل کردم همچنین کتاب مشارق رااز اول تا به آخر در ماه رمضان ، کتاب توضیح را از ابتدا تا انتها، شرح وقایه ٔ صدرالشریعه را از اول کتاب بیع تا پایان کتاب ، شرح فرائض سیدشریف را تماماً، شرح مفتاح را از اول فن بیان تا آخر کتاب در مدرسه ٔ اسحاقیه ٔ اسکوب درس گفتم . از آن پس به اسلامبول رهسپار شدم و در روز هفدهم ماه شوال 942 در مدرسه ٔ قلندرخانه بسمت استادی نائل آمدم ، در آنجا نیز کتاب مصابیح را از ابتدا تا کتاب بیع نقل کردم و شرح مواقف را از اول مبحث وجوب و امکان تا مبحث اعراض ، و پاره ای ازوقایه ٔ صدرالشریعه و مختصری از شرح مفتاح سیدشریف را در آن مدرسه درس گفتم ، در روز بیست و یکم ربیع الاول 944 مرا از مدرسه ٔ قلندرخانه به مدرسه ٔ مصطفی پاشای وزیر انتقال دادند، کتاب مصابیح را از کتاب بیع تابه آخر کتاب در آن مدرسه نقل کردم وز آن پس بتدریس کتاب هدایة مشعول شدم ، بمبحث زکوة که رسیدم ، پاره ای از مباحث از اول الهیات شرح مواقف را نیز در آن مدرسه درس گفتم ، بعداً در تاریخ 4 ذی القعده ٔ 945 به یکی از دو مدرسه ٔ مجاور به ادرنه انتقال یافتم . در آنجا بروایت صحیح بخاری شروع کردم و یک جلد از مجلدات نهگانه ٔ آن کتاب را در آن مدرسه تدریس کردم ، کتاب هدایةرا نیز از اول کتاب زکوة تا آخر کتاب حج و کتاب تلویح را از آغاز کتاب تا تقسیم اول آن در آن مدرسه درس گفتم ، سپس در 23 ربیع الاول سال 946 هَ . ق . به یکی از مدارس هشتگانه منتقل شدم ، نقل صحیح بخاری و اتمام آن در دو نوبت در آن مدرسه صورت گرفت ، تفسیر سوره ٔ بقره از تفسیر بیضاوی را نیز در آن مدرسه درس دادم . کتاب هدایة را از اول کتاب نکاح تا کتاب بیوع و کتاب تلویح را از تقسیم اول تا مباحث احکام هم در آن مدرسه تدریس کردم . در تاریخ یازدهم شوال سال 951 بمدرسه ٔ سلطان بایزیدخان که واقع در ادرنه است منتقل شدم ، ثلثی از صحیح بخاری را در این مدرسه نقل کردم و کتاب هدایة را از کتاب بیوع تا کتاب شفهة و کتاب تلویح را از قسم احکام تا آخر کتاب ، و شرح مواقف و شرح فرایض سیدشریف را تا مباحث تصحیح ، در این مدرسه درس گفتم . از آن هنگام امور قضائی شهر بروسه را بمن واگذار کردند - روز 26 ماه رمضان المبارک سال 953 - فیا ضیعةالاعمار (چه عمرها که به بیهوده سپری میشود). سپس دومین بار بتدریس در یکی از مدارس هشتگانه تعیین شدم -در تاریخ 18 رجب سال 954 - در آنجا صحیح بخاری را از آغاز تا انجام آن درس گفتم ، کتاب هدایة را از کتاب شفعة تا پایان کتاب نیز در آن مدرسه و کتاب تلویح را از ابتداء تا تقسیم چهارم و حواشی سید شریف را بر کشاف تا اثناء سوره ٔ فاتحةالکتاب هم در آن مدرسه تدریس کردم و مشغول تدریس بودم که مأمور عهده داری امورقضائی شهر اسلامبول گردیدم - روز 17 شوال سال 958 - وز آن پس مشاغل و امور قضائی بکلی راهی را که در اشتغال بکسب دانش می پیمودم قطع کرد و سد عظیمی برای حصول این مقصود گردید، و کان ذلک فی الکتاب مسطوراً و کان امراﷲ قدراً مقدوراً. آنگاه در هفدهم ربیع الاول سال 961 مرا چشم دردی عارض شد که چندین ماه بطول انجامید و از این بیماری زیان بسیاری به من رسید و از درگاه حق جل ذکره امید میدارم که همچنانکه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم به امت مرحومه بشارت و نوید پاداش عطا فرموده در جهان دیگر تلافی و بهشت جاویدان نصیب گردد.
در اثناء اشتغال بتحصیل و کسب علم حق عزاسمه مرا بتصنیف کتابی چند در موضوع های مختلف موفق داشت از قبیل تفسیر اصول دین ، اصول فقه و عربیة و غیره و نیز بتأییدات ایزدی به حل ّپاره ای از مسائل مشکله و تحقیق مطالب عالیه توفیق یافتم و برای هر یک از آن مباحث و مطالب رساله نوشتم که مجموع آنها از سی رساله متجاوز است ، اما مقدرات وانقلابات روزگار رشته ٔ آرزوی مرا برید و میسر نشد تمامی آنچه را که به سواد آورده بودم به بیاض نقل دهم ،این بود شمّه ای از آنچه باری تعالی جل شأنه از علوم و معارف بر من بخشایش فرمود و بر حسب استعداد فطری بهره و نصیب من ساخت ، و فوق کل ذی علم علیم و العیاذباللّه ، کسی را این اندیشه در دل نگذرد که بیانات مندرجه در این شرح حال برای ابراز علم و فضل بوده بلکه سبب اصلی بیان این مطالب فرمانبرداری حق است که فرموده : و اما بنعمة ربک فحدث و قد فرغت من املائه یوم السبت ، آخر شهر رمضان المبارک فی تاریخ سنة خمس و ستین و تسعمائة بمدینة قسطنطینیة المحمیة. (شقایق النعمانیة حاشیه ٔ ج 2 ابن خلکان چ مصر) علی افندی بن لالی بالی بن محمد بک المعروف به منق المتوفی سنة 992 در کتاب عقدالمنظوم ذکر افاضل الروم که ذیلی بر شقایق النعمانیه است آورده که : چون طاش کبری زاده از چشم نابینا گردید، از منصب قضا و تدریس استعفا کرد و از آنچه در دوره ٔ تصدی وی به امور قضائی ناشی شده بود توبه کرد و به تبییض مسودات خویش پرداخت . در آن اثناء به بیماری بواسیر نیز دچار شد، خویشان و نزدیکان وی چون او را در پایان روزهای زندگانی یافتند از او درخواستند که اگر از ناحیه ٔ آنان در طول مدت عمر قصوری در انجام وظیفه ٔ خویشاوندی نسبت بخود مشاهده کرده از ایشان درگذرد و اغماض کند، وی نیز که پیک اجل را نزدیک دیده بود در ازاء درخواست آنان این انشاء را املاء کرد:
بسم اﷲ الرحمن الرحیم . الحمدﷲ رب العالمین والصلوة والسلام علی نبیه محمد صلی اﷲ علیه و آله و صحبه اجمعین ، و علی المشایخ الزاهدین و علی الفقراء الصابرین . و علی الاغنیاء الشاکرین و سلم علیهم سلاماً الی یوم الحشر والدین . ثم انی اشهدک و اشهد ملائکتک بان عشت علی ملة الاسلام و عذت ُ عن البدعة فی الدین و ارجو ان القاک بالاسلام فی یوم الدین . ثم ان اولادی و اقربائی التمسوا منی ان اجعلهم فی حل مما عملوا من الاسائة فیما وجب علیهم من رعایة حقی فیما بعد ذلک . والسلام علی سید الانام و صحبه الکرام . چون از املاء فراغت یافت مرغ روحش از عالم انس پرواز کرد و در حظائر قدس آرمید و کان ذلک فی سنة 968. و نیز صاحب عقدالمنظوم پس از سطری چند که در توصیف طاش کبری زاده و تمجید اخلاق وی نوشته گوید از زبان کسی که بگفتارش وثوق داشتم شنیدم که آن فقید علم و ادب روزی با دست خویش بزبان خود اشارت کرده گفت هذا فعل ما فعل من التقصیر و الزلل و صدر عنه ما صدر من الحق و الغلط، غیر انه ما تکلم فی طلب المناصب الدنیویة قط. و نیز در کتاب مزبور آورده که : طاش کبری زاده را خطی زیبا و مطبوع بود، و تندنویس بود، بخط خود کتب بسیار می نوشت . یکی از شاگردان او گفت در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان ، هنگامی که مدرس مدرسه ٔ قلندریه بود، بر سفره ٔ وی حضور یافتم . (عادت بر آن داشت که در لیالی رمضان طلاب علوم را دعوت میکرد). طاش کبری زاده در آن شب گفت از زمانی که متصدی تدریس در مدرسه ٔ اسحاقیه ٔ اسکوب شدم ، خویشتن را عادت دادم که در هر سال نسخه ای از تفسیر بیضاوی به خطّ خود نوشته وهر نسخه را به سه هزار دینار بمعرض فروش رسانم ، و وجه آن را در راه اطعام طلاب علوم انفاق کنم . و نیز از پاره ای از اهل وثوق شنیدم که از قول طاش کبری زاده نقل کرده میگفت : ببعضی از مشایخ صوفیه پیوستم ، و سپاس خدای را که بسبب او از نفایس حالات سلوک بدانچه مشتاق آن بودم مرا پیش آمد، چنانکه وقتی اتفاق افتاد که خود را از جامه ٔ بشریت عاری و روحی بی کالبد یافتم ، درآن حالت نیمه ٔ روز دررسید، خواستم وضو سازم ، توانائی آن که اعضا را بجنبش درآورم و بکار بازدارم در خودنیافتم ، نیمه روز گذشت و هنگام عصر فرا رسید، و آن حالت در من باقی بود و پس از ساعتی چند بحالت اولیه بازگشتم . مؤلف عقدالمنظوم پس از بیانات فوق بذکر اسامی تألیفات او میپردازد؛ و گوید تألیفات وی عبارت است از: تجرید سیدشریف جرجانی ، از اول کتاب تا مباحث ماهیت که مقالات مولی علی قوشچی و مولی جلال دوانی ومولی میر صدرالدین و مولی ابن الخطیب را بخلاصه ترین عبارتی در یکجا گرد آورده و سپس از تحقیقات خود آنچه مناسب مقام بوده ایراد کرده است . شرح قسم سوم از کتاب مفتاح العلوم سکاکی . شرح فوائد غیاثیة. و آن شرح جامعی است که بعضی از مواضع شرح مفتاح را رد کرده است . حاشیه از اول شرح مفتاح سیدشریف جرجانی که پاره ای از سخنان مولی مصلح الدین پدرش را هم در آن گنجانیده است . ولی این کتاب به اتمام نرسیده است . از مختصرات : مختصری در علم نحو بر منوال مختصر بیضاوی غیر از آنچه ذکر شد. رسائل دیگر و تحقیقاتی که در بسیاری از مسائل مشکله و مباحث معضله کرده است که اکثر آنها بحال مسوده باقی است و آنچه به بیاض رسیده زیاده از پانزده رساله میباشد. از آنجمله : صورة الخلاص فی سورة الاخلاص و غیره . طاش کبری زاده را اشعار تازی بسیار است از آن جمله چون ابوالسعود افندی جزئی از تفسیر خود را نوشت و برای طاش کبری زاده فرستاد، او این ابیات رادر پاسخ ابوالسعود ارسال داشت :
بنفسی جناباً حاز کل فضیلة
و صار لاظهار الحقائق ضامناً
و اید روح القدس حسان طبعه
فجلی من الابرار ما کان کامناً
و تافح عن عرض النبی تادباً
ففی الحشر یلقاه من الخوف آمناً
بک الملة الزهراء اضحت منیرة
ففی الکوکب السیار قد صرت ثامناً.
و این دو بیت نیز که در هر بیت مصراعی از قصیده ٔ معلقه ٔ امری ءالقیس را تضمین کرده از اوست :
وصلت حمی نجد ایا ریح شمأل
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
فوا اسفا رسم المدارس دارس
فهل عند رسم دارس من معول .
کتب ذیل نیز از تألیفات طاش کبری زاده است که چون در هیچیک از کتابهائی که ترجمه ٔ احوال او را نوشته اند دیده نشد از مجامیع دیگر نقل و در پایان این ترجمه ٔ احوال ثبت میگردد: شرح اخلاق عضدالدین الایجی . لذة السمع و استغراق المفرد والجمع. الاربعین . نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. روض الدقایق فی حضرات الحقائق . آداب البحث . النهل والعلل فی تخفیف اقسام العلل . مفتتّح الاعراب . غایه التحقیق ، فی تقسیم العلم الی التصور والتصدیق . منیة الشبان فی معاشرةالنسوان . شرح منظومه ٔ فیضی در فرائض و به ترکی است .رسالة الشفاء فی دواء الوباء، رسالة در وقف نقود. رسالة در حکمت عملیه . رسالة در حمد. شرح مقدمة الصلوة. این اثر را بفناری نیز نسبت میدهند. حاشیه بر فرائض السراجیة.
زرکلی در اعلام آورده ، که ، طاش کبری زاده مورخ است و ترک نژاد مستعرب ، در شهر بروسه تولد یافته ، و مکرر بمناصب تدریس و قضاء منصوب گردیده ، و آخرین شغلش قضاء حلب بوده در همان اوقات به نابینائی مبتلا شد. از تألیفات اوست : شقائق النعمانیة من علمأالدولة العثمانیة. این کتاب طبع شده است . مفتاح السعادة، طبع شده . نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. که معجمی است در تراجم ، و هنوز به طبع نرسیده است . الشفاء فی دواء الوباء طبع شده است و رساله ٔ کوچکی است . الرسالة الجامعة لوصف العلوم النافعة. خطی است و طبع نشده است . (الاعلام ج 1).
مؤلف معجم المطبوعات پس از نقل خلاصه ٔ ترجمه ٔ احوالی که طاش کبری زاده بقلم خود نوشته گوید: و کان المترجم بحراً من المعارف و العلوم ، متسنماً من الفضایل سنامها و غاربها مقیداً من المعانی شواردها و غرائبها. قیل ان تآلیفه تنیف علی الثلاثین ، و کان ینظم الشعر العربی . از کتب او که به طبع رسیده فقط کتب ذیل را نام برده است : آداب البحث و المناظرة. این کتاب منظوم است و در ضمن مجموعی از مهمات فنون مکرر به طبعرسیده است . رسالة الشفاء لادواء الوباء. مؤلف این کتاب گفته که : املیتها نفعاً لکافة المسلمین فی امرالاعتقاد و صوناً لعقائد الامة فی حق هذه البلیة عن طرفی الاقتصاء. الخ . در مطبعه ٔ وهبیة به سال 1292 به طبع رسیده است . شرح (طاش کبری زاده ) بر رساله ای که خود درآداب بحث و مناظره نوشته و در اسلامبول به طبع رسیده است . شرح بر فوائدالغیاثیة، در معانی و بیان که از تألیفات عضدالدین الایجی است . (علم بلاغت )، این کتاب نیز در اسلامبول به سال 1314 چاپ شده است . شقایق النعمانیة فی علماء الدولة العثمانیة. تألیف این کتاب به سال 965 هَ . ق . خاتمه یافت ، و تراجم احوال علما را به ده طبقه بخش کرده و من حیث المجموع پانصد و بیست و یک تن از علما را ذکر کرده که یکصد و پنجاه تن از آنان در ردیف اساتید و مشایخ ، و بقیه از دانشمندان میباشند. این کتاب در حاشیه ٔ تاریخ ابن خلکان در دونوبت یکی به سال 1299 و دیگری به سال 1310 به طبع رسیده است . مفتاح السعادة و مصباح السیادة؛ فی موضوعات العلوم . مؤلف در این کتاب انواع و اقسام علوم ، و موضوع هر علمی ، و نام کتبی که در آن علم تصنیف شده با اندکی از ترجمه ٔ احوال مصنفین کتب مصنفه را در هر فنی ذکر کرده ، و به سال 1328 در حیدرآباد دکن در دو جلد به طبع رسیده است . (معجم المطبوعات العربیة ج 2 ص 1221) و رجوع به احمدبن المصطفی و ابوالخیر در همین لغت نامه شود.
در اثناء اشتغال بتحصیل و کسب علم حق عزاسمه مرا بتصنیف کتابی چند در موضوع های مختلف موفق داشت از قبیل تفسیر اصول دین ، اصول فقه و عربیة و غیره و نیز بتأییدات ایزدی به حل ّپاره ای از مسائل مشکله و تحقیق مطالب عالیه توفیق یافتم و برای هر یک از آن مباحث و مطالب رساله نوشتم که مجموع آنها از سی رساله متجاوز است ، اما مقدرات وانقلابات روزگار رشته ٔ آرزوی مرا برید و میسر نشد تمامی آنچه را که به سواد آورده بودم به بیاض نقل دهم ،این بود شمّه ای از آنچه باری تعالی جل شأنه از علوم و معارف بر من بخشایش فرمود و بر حسب استعداد فطری بهره و نصیب من ساخت ، و فوق کل ذی علم علیم و العیاذباللّه ، کسی را این اندیشه در دل نگذرد که بیانات مندرجه در این شرح حال برای ابراز علم و فضل بوده بلکه سبب اصلی بیان این مطالب فرمانبرداری حق است که فرموده : و اما بنعمة ربک فحدث و قد فرغت من املائه یوم السبت ، آخر شهر رمضان المبارک فی تاریخ سنة خمس و ستین و تسعمائة بمدینة قسطنطینیة المحمیة. (شقایق النعمانیة حاشیه ٔ ج 2 ابن خلکان چ مصر) علی افندی بن لالی بالی بن محمد بک المعروف به منق المتوفی سنة 992 در کتاب عقدالمنظوم ذکر افاضل الروم که ذیلی بر شقایق النعمانیه است آورده که : چون طاش کبری زاده از چشم نابینا گردید، از منصب قضا و تدریس استعفا کرد و از آنچه در دوره ٔ تصدی وی به امور قضائی ناشی شده بود توبه کرد و به تبییض مسودات خویش پرداخت . در آن اثناء به بیماری بواسیر نیز دچار شد، خویشان و نزدیکان وی چون او را در پایان روزهای زندگانی یافتند از او درخواستند که اگر از ناحیه ٔ آنان در طول مدت عمر قصوری در انجام وظیفه ٔ خویشاوندی نسبت بخود مشاهده کرده از ایشان درگذرد و اغماض کند، وی نیز که پیک اجل را نزدیک دیده بود در ازاء درخواست آنان این انشاء را املاء کرد:
بسم اﷲ الرحمن الرحیم . الحمدﷲ رب العالمین والصلوة والسلام علی نبیه محمد صلی اﷲ علیه و آله و صحبه اجمعین ، و علی المشایخ الزاهدین و علی الفقراء الصابرین . و علی الاغنیاء الشاکرین و سلم علیهم سلاماً الی یوم الحشر والدین . ثم انی اشهدک و اشهد ملائکتک بان عشت علی ملة الاسلام و عذت ُ عن البدعة فی الدین و ارجو ان القاک بالاسلام فی یوم الدین . ثم ان اولادی و اقربائی التمسوا منی ان اجعلهم فی حل مما عملوا من الاسائة فیما وجب علیهم من رعایة حقی فیما بعد ذلک . والسلام علی سید الانام و صحبه الکرام . چون از املاء فراغت یافت مرغ روحش از عالم انس پرواز کرد و در حظائر قدس آرمید و کان ذلک فی سنة 968. و نیز صاحب عقدالمنظوم پس از سطری چند که در توصیف طاش کبری زاده و تمجید اخلاق وی نوشته گوید از زبان کسی که بگفتارش وثوق داشتم شنیدم که آن فقید علم و ادب روزی با دست خویش بزبان خود اشارت کرده گفت هذا فعل ما فعل من التقصیر و الزلل و صدر عنه ما صدر من الحق و الغلط، غیر انه ما تکلم فی طلب المناصب الدنیویة قط. و نیز در کتاب مزبور آورده که : طاش کبری زاده را خطی زیبا و مطبوع بود، و تندنویس بود، بخط خود کتب بسیار می نوشت . یکی از شاگردان او گفت در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان ، هنگامی که مدرس مدرسه ٔ قلندریه بود، بر سفره ٔ وی حضور یافتم . (عادت بر آن داشت که در لیالی رمضان طلاب علوم را دعوت میکرد). طاش کبری زاده در آن شب گفت از زمانی که متصدی تدریس در مدرسه ٔ اسحاقیه ٔ اسکوب شدم ، خویشتن را عادت دادم که در هر سال نسخه ای از تفسیر بیضاوی به خطّ خود نوشته وهر نسخه را به سه هزار دینار بمعرض فروش رسانم ، و وجه آن را در راه اطعام طلاب علوم انفاق کنم . و نیز از پاره ای از اهل وثوق شنیدم که از قول طاش کبری زاده نقل کرده میگفت : ببعضی از مشایخ صوفیه پیوستم ، و سپاس خدای را که بسبب او از نفایس حالات سلوک بدانچه مشتاق آن بودم مرا پیش آمد، چنانکه وقتی اتفاق افتاد که خود را از جامه ٔ بشریت عاری و روحی بی کالبد یافتم ، درآن حالت نیمه ٔ روز دررسید، خواستم وضو سازم ، توانائی آن که اعضا را بجنبش درآورم و بکار بازدارم در خودنیافتم ، نیمه روز گذشت و هنگام عصر فرا رسید، و آن حالت در من باقی بود و پس از ساعتی چند بحالت اولیه بازگشتم . مؤلف عقدالمنظوم پس از بیانات فوق بذکر اسامی تألیفات او میپردازد؛ و گوید تألیفات وی عبارت است از: تجرید سیدشریف جرجانی ، از اول کتاب تا مباحث ماهیت که مقالات مولی علی قوشچی و مولی جلال دوانی ومولی میر صدرالدین و مولی ابن الخطیب را بخلاصه ترین عبارتی در یکجا گرد آورده و سپس از تحقیقات خود آنچه مناسب مقام بوده ایراد کرده است . شرح قسم سوم از کتاب مفتاح العلوم سکاکی . شرح فوائد غیاثیة. و آن شرح جامعی است که بعضی از مواضع شرح مفتاح را رد کرده است . حاشیه از اول شرح مفتاح سیدشریف جرجانی که پاره ای از سخنان مولی مصلح الدین پدرش را هم در آن گنجانیده است . ولی این کتاب به اتمام نرسیده است . از مختصرات : مختصری در علم نحو بر منوال مختصر بیضاوی غیر از آنچه ذکر شد. رسائل دیگر و تحقیقاتی که در بسیاری از مسائل مشکله و مباحث معضله کرده است که اکثر آنها بحال مسوده باقی است و آنچه به بیاض رسیده زیاده از پانزده رساله میباشد. از آنجمله : صورة الخلاص فی سورة الاخلاص و غیره . طاش کبری زاده را اشعار تازی بسیار است از آن جمله چون ابوالسعود افندی جزئی از تفسیر خود را نوشت و برای طاش کبری زاده فرستاد، او این ابیات رادر پاسخ ابوالسعود ارسال داشت :
بنفسی جناباً حاز کل فضیلة
و صار لاظهار الحقائق ضامناً
و اید روح القدس حسان طبعه
فجلی من الابرار ما کان کامناً
و تافح عن عرض النبی تادباً
ففی الحشر یلقاه من الخوف آمناً
بک الملة الزهراء اضحت منیرة
ففی الکوکب السیار قد صرت ثامناً.
و این دو بیت نیز که در هر بیت مصراعی از قصیده ٔ معلقه ٔ امری ءالقیس را تضمین کرده از اوست :
وصلت حمی نجد ایا ریح شمأل
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
فوا اسفا رسم المدارس دارس
فهل عند رسم دارس من معول .
(عقدالمنظوم حاشیه ٔ ج 2 ابن خلکان ).
کتب ذیل نیز از تألیفات طاش کبری زاده است که چون در هیچیک از کتابهائی که ترجمه ٔ احوال او را نوشته اند دیده نشد از مجامیع دیگر نقل و در پایان این ترجمه ٔ احوال ثبت میگردد: شرح اخلاق عضدالدین الایجی . لذة السمع و استغراق المفرد والجمع. الاربعین . نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. روض الدقایق فی حضرات الحقائق . آداب البحث . النهل والعلل فی تخفیف اقسام العلل . مفتتّح الاعراب . غایه التحقیق ، فی تقسیم العلم الی التصور والتصدیق . منیة الشبان فی معاشرةالنسوان . شرح منظومه ٔ فیضی در فرائض و به ترکی است .رسالة الشفاء فی دواء الوباء، رسالة در وقف نقود. رسالة در حکمت عملیه . رسالة در حمد. شرح مقدمة الصلوة. این اثر را بفناری نیز نسبت میدهند. حاشیه بر فرائض السراجیة.
زرکلی در اعلام آورده ، که ، طاش کبری زاده مورخ است و ترک نژاد مستعرب ، در شهر بروسه تولد یافته ، و مکرر بمناصب تدریس و قضاء منصوب گردیده ، و آخرین شغلش قضاء حلب بوده در همان اوقات به نابینائی مبتلا شد. از تألیفات اوست : شقائق النعمانیة من علمأالدولة العثمانیة. این کتاب طبع شده است . مفتاح السعادة، طبع شده . نوادر الاخبار فی مناقب الاخیار. که معجمی است در تراجم ، و هنوز به طبع نرسیده است . الشفاء فی دواء الوباء طبع شده است و رساله ٔ کوچکی است . الرسالة الجامعة لوصف العلوم النافعة. خطی است و طبع نشده است . (الاعلام ج 1).
مؤلف معجم المطبوعات پس از نقل خلاصه ٔ ترجمه ٔ احوالی که طاش کبری زاده بقلم خود نوشته گوید: و کان المترجم بحراً من المعارف و العلوم ، متسنماً من الفضایل سنامها و غاربها مقیداً من المعانی شواردها و غرائبها. قیل ان تآلیفه تنیف علی الثلاثین ، و کان ینظم الشعر العربی . از کتب او که به طبع رسیده فقط کتب ذیل را نام برده است : آداب البحث و المناظرة. این کتاب منظوم است و در ضمن مجموعی از مهمات فنون مکرر به طبعرسیده است . رسالة الشفاء لادواء الوباء. مؤلف این کتاب گفته که : املیتها نفعاً لکافة المسلمین فی امرالاعتقاد و صوناً لعقائد الامة فی حق هذه البلیة عن طرفی الاقتصاء. الخ . در مطبعه ٔ وهبیة به سال 1292 به طبع رسیده است . شرح (طاش کبری زاده ) بر رساله ای که خود درآداب بحث و مناظره نوشته و در اسلامبول به طبع رسیده است . شرح بر فوائدالغیاثیة، در معانی و بیان که از تألیفات عضدالدین الایجی است . (علم بلاغت )، این کتاب نیز در اسلامبول به سال 1314 چاپ شده است . شقایق النعمانیة فی علماء الدولة العثمانیة. تألیف این کتاب به سال 965 هَ . ق . خاتمه یافت ، و تراجم احوال علما را به ده طبقه بخش کرده و من حیث المجموع پانصد و بیست و یک تن از علما را ذکر کرده که یکصد و پنجاه تن از آنان در ردیف اساتید و مشایخ ، و بقیه از دانشمندان میباشند. این کتاب در حاشیه ٔ تاریخ ابن خلکان در دونوبت یکی به سال 1299 و دیگری به سال 1310 به طبع رسیده است . مفتاح السعادة و مصباح السیادة؛ فی موضوعات العلوم . مؤلف در این کتاب انواع و اقسام علوم ، و موضوع هر علمی ، و نام کتبی که در آن علم تصنیف شده با اندکی از ترجمه ٔ احوال مصنفین کتب مصنفه را در هر فنی ذکر کرده ، و به سال 1328 در حیدرآباد دکن در دو جلد به طبع رسیده است . (معجم المطبوعات العربیة ج 2 ص 1221) و رجوع به احمدبن المصطفی و ابوالخیر در همین لغت نامه شود.
کلمات دیگر: