کلمه جو
صفحه اصلی

ضبس

فرهنگ فارسی

پلید و درشت خوی ٠ زیرک ٠ یا بلا ٠

لغت نامه دهخدا

ضبس . [ ض َ ] (ع مص ) سخت گرفتن غریم را بتقاضا و ستهیدن بر آن . (منتهی الارب ). || (ص ) سخت . (مهذب الاسماء).


ضبس. [ ض َ ] ( ع مص ) سخت گرفتن غریم را بتقاضا و ستهیدن بر آن. ( منتهی الارب ). || ( ص ) سخت. ( مهذب الاسماء ).

ضبس. [ ض ِ ] ( ع اِ ) هو ضِبْس ُ شَرّ؛ او صاحب شرّ و بدی است. ( منتهی الارب ).

ضبس. [ ض َ ب ِ ] ( ع ص ) پلید. دشوارخوی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || گربز پرکار. ( منتهی الارب ). زیرک. || ( اِ ) بلا. ( منتهی الارب ).

ضبس. [ ض َ ب َ ] ( ع مص ) پلید و درشت خوی شدن نَفْس کسی. ( منتهی الارب ). دشوارخو و پلید شدن. ( منتخب اللغات ).

ضبس . [ ض َ ب َ ] (ع مص ) پلید و درشت خوی شدن نَفْس کسی . (منتهی الارب ). دشوارخو و پلید شدن . (منتخب اللغات ).


ضبس . [ ض َ ب ِ ] (ع ص ) پلید. دشوارخوی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || گربز پرکار. (منتهی الارب ). زیرک . || (اِ) بلا. (منتهی الارب ).


ضبس . [ ض ِ ] (ع اِ) هو ضِبْس ُ شَرّ؛ او صاحب شرّ و بدی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: