کلمه جو
صفحه اصلی

ظوف

لغت نامه دهخدا

ظوف. ( ع اِ ) اخذه بظوف رقبته و بظاف رقبته ؛ گرفت آن را همه یعنی به پوست گردن وی. || ترکته بظوفها و بظافها؛ گذاشتم آن را تنها.


کلمات دیگر: