( طالقة ) طالقة. [ ل ِ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث طالق. زن وارسته از قید نکاح. ج ، طوالق. || شتر ماده بر سر خود گذاشته. || ناقه ای که شبان جهت خود بگذارد و بر آب ندوشد. || لیلة طالقه ؛ شب نه گرم و نه سرد. ج ، لیال طوالق. ( منتهی الارب ).
طالقة. [ ل ِ ق َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در اشبیلیة از اعمال اندلس. ( معجم البلدان ج 6 ). و رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 168، 169، 198، 315 شود.
طالقة. [ ل ِ ق َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در اشبیلیة از اعمال اندلس. ( معجم البلدان ج 6 ). و رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 168، 169، 198، 315 شود.