کلمه جو
صفحه اصلی

ضبوب

لغت نامه دهخدا

ضبوب. [ ض ُ ] ( ع مص ) خون آمدن لب و سیلان او. ( منتهی الارب ). ضَب . رجوع به ضَب شود.

ضبوب. [ ض َ ] ( ع ص ) ستور که دود و گمیز اندازد. || گوسفند تنگ سوراخ پستان. || ( اِخ ) نام اسب جمانه حارثی. ( منتهی الارب ).

ضبوب . [ ض َ ] (ع ص ) ستور که دود و گمیز اندازد. || گوسفند تنگ سوراخ پستان . || (اِخ ) نام اسب جمانه ٔ حارثی . (منتهی الارب ).


ضبوب . [ ض ُ ] (ع مص ) خون آمدن لب و سیلان او. (منتهی الارب ). ضَب ّ. رجوع به ضَب ّ شود.



کلمات دیگر: