کلمه جو
صفحه اصلی

ضغب

لغت نامه دهخدا

ضغب. [ ض َ ] ( ع ص ) مرد خواهنده بادرنگ یا حریص و شیفته محبت آن. ( منتهی الارب ).

ضغب. [ ض َ ] ( ع مص ) بانگ خرگوش و گرگ برزدن برای بیم کردن کسی. || ضَغَب المراءة؛ آرمید با زن. || ضَغَب الارنب ؛ نالید خرگوش وقتی که گرفتار شد. ( منتهی الارب ).

ضغب . [ ض َ ] (ع ص ) مرد خواهنده ٔ بادرنگ یا حریص و شیفته ٔ محبت آن . (منتهی الارب ).


ضغب . [ ض َ ] (ع مص ) بانگ خرگوش و گرگ برزدن برای بیم کردن کسی . || ضَغَب المراءة؛ آرمید با زن . || ضَغَب الارنب ؛ نالید خرگوش وقتی که گرفتار شد. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: