کلمه جو
صفحه اصلی

جباره

فرهنگ فارسی

شعبه اول از ایل عرب

لغت نامه دهخدا

جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] (اِخ ) ابن مفلس . از رجال حدیث است و ابراهیم بن احمدبن مروان از او روایت کند.


جبارة. [ ج َب ْبا رَ ] (ع ص ، اِ) خرمابن دراز که دست بدان نرسد. (مهذب الاسماء). رجوع به جَبّار شود. || ناقة جبارة؛ ناقه ٔ بزرگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).


( جبارة ) جبارة. [ ج ِ رَ ] ( ع اِ ) پاره چوبهائی که بدان استخوان شکسته را بندند. ج ، جبائر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). چوب که بر شکستگی بندند. دست و برنجن. ج ، جبارات. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) نیکو کردن حال فقیر. توانگر گردانیدن فقیر. ( منتهی الارب ).

جبارة. [ ج َب ْبا رَ ] ( ع ص ، اِ ) خرمابن دراز که دست بدان نرسد. ( مهذب الاسماء ). رجوع به جَبّار شود. || ناقة جبارة؛ ناقه بزرگ. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).

جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) ابن زرارة بلوی. ابن یونس او را از صحابه پیامبر ( ص )آورده و در فتح مصر نیز حضور داشته است ولی روایتی از او نقل نشده است. ( از الاصابه فی تمییزالصحابه ).

جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) ابن مفلس. از رجال حدیث است و ابراهیم بن احمدبن مروان از او روایت کند.
جباره. [ ج َب ْ با رَ ] ( اِخ ) شعبه اول از ایل عرب ( از ایلات خمسه فارس ) که دارای تیره های ذیل میباشد: آل ساعدی ، ابوالغنی ، پیر سلامی سادات حسینی ، شیری ، ابوالمحمدی ، بهلولی ، بربر، جابری ، خسائی ، عزیزی ، اُبر، بز سرخی ، تاتی ، جابکی ، صفری ، قره غانی ، نقدعلی ، ابوالشرف ، شاهسون ، عیسی ، تربر، درازی ، لر و غیره. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ).

جباره . [ ج َب ْ با رَ ] (اِخ ) شعبه ٔ اول از ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ) که دارای تیره های ذیل میباشد: آل ساعدی ، ابوالغنی ، پیر سلامی سادات حسینی ، شیری ، ابوالمحمدی ، بهلولی ، بربر، جابری ، خسائی ، عزیزی ، اُبر، بز سرخی ، تاتی ، جابکی ، صفری ، قره غانی ، نقدعلی ، ابوالشرف ، شاهسون ، عیسی ، تربر، درازی ، لر و غیره . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).


جبارة. [ ج َب ْ با رَ ] (اِخ ) ابن زرارة بلوی . ابن یونس او را از صحابه ٔ پیامبر (ص )آورده و در فتح مصر نیز حضور داشته است ولی روایتی از او نقل نشده است . (از الاصابه فی تمییزالصحابه ).


جبارة. [ ج ِ رَ ] (ع اِ) پاره چوبهائی که بدان استخوان شکسته را بندند. ج ، جبائر. (منتهی الارب )(آنندراج ). چوب که بر شکستگی بندند. دست و برنجن . ج ، جبارات . (مهذب الاسماء). || (مص ) نیکو کردن حال فقیر. توانگر گردانیدن فقیر. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: