دانائه. [ ءِ ] ( اِخ ) نام مادر پرسه و زن ژوپیتر رب النوع بزرگی یونانی. وی دختر آگری سیوس پادشاه آرگس است. ( ایران باستان ج 1 ص 245 و 730 و 760 ). و نیز رجوع به ترجمه فرهنگ اساطیر یونان و رم ج 1 ص 235 شود.
دانائه
لغت نامه دهخدا
دانشنامه عمومی
دانائه یا دانائی (به یونانی: Δανάη) در اساطیر یونانی، تنها فرزند آکریسیوس پادشاه آرگوس و همسرش اوریدیسه بود. پرسئوس، قهرمان اسطوره ای یونان، فرزند او و زئوس است.تابلوی دانائی، اثر رامبرانت،۱۶۳۶ تابلوی دانائی،اثر الکساندر جکز چانترون،۱۸۹۱ تابلوی دانائی، اثر گوستاو کلیمت،۱۹۰۷ تابلوی دانائی و اروس، اثر تیتسیانو، ۱۵۴۴ تابلوی دانائی، اثر آنتونیو دا کورجو، ۱۵۳۲-۱۵۳۱ تابلوی دانائی و رگبار طلا، اثر لئون کومر، ۱۹۰۸ تابلوی دانائی و رگبار طلا، اثر آدولف اولریخ ورتمولر، ۱۷۸۷ تابلوی دانائی، اثر اورازیو جنتیلاچی
دانائه، از زیباترین دختران سرزمین خود بود، اما شاه آکریسیوس از این که فرزند ذکوری نداشت، ناخرسند می نمود. روزی شاه به معبد دلفی رفت تا از آپولو سؤال کند که آیا ممکن است وی روزی صاحب پسر شود یا خیر. کاهنهٔ معبد به او گفت که هرگز چنین چیزی ممکن نیست و در ادامهٔ سخن چیزی به او گفت اندوهبارتر و ناگوارتر از سخن پیشین: این که دخترش پسری از زئوس به دنیا می آورد که روزی جد خود را خواهد کشت.
یک راه خلاص شدن از این مشکل، کشتن دخترش بود، ولی آکریسیوس قصد نداشت این کار را بکند. دانائه بچه نداشت و شاه برای این که وی را همچنان بدون فرزند نگه دارد، در دخمه ای برنزی (مفرغی)در حیاط قصرش زندانی کرد و محافظانی برای مراقبت گماشت.
این اتاق در زمین فرورفته بود، ولی بخشی از سقف آن بازمانده بود و نور از همان جا به درون اتاق راه می یافت. زئوس از آن جا به شکل بارانی از طلا بر دانائه نزول کرد و او را حامله نمود و اتاق از طلا پر شد. بعد از اندک زمانی، فرزند آن ها یعنی پرسئوس به دنیا آمد. البته در هیچ داستانی گفته نشده است که دانائه چگونه فهمید که این باران طلا زئوس است که این گونه به دیدارش آمده.
دانائه، از زیباترین دختران سرزمین خود بود، اما شاه آکریسیوس از این که فرزند ذکوری نداشت، ناخرسند می نمود. روزی شاه به معبد دلفی رفت تا از آپولو سؤال کند که آیا ممکن است وی روزی صاحب پسر شود یا خیر. کاهنهٔ معبد به او گفت که هرگز چنین چیزی ممکن نیست و در ادامهٔ سخن چیزی به او گفت اندوهبارتر و ناگوارتر از سخن پیشین: این که دخترش پسری از زئوس به دنیا می آورد که روزی جد خود را خواهد کشت.
یک راه خلاص شدن از این مشکل، کشتن دخترش بود، ولی آکریسیوس قصد نداشت این کار را بکند. دانائه بچه نداشت و شاه برای این که وی را همچنان بدون فرزند نگه دارد، در دخمه ای برنزی (مفرغی)در حیاط قصرش زندانی کرد و محافظانی برای مراقبت گماشت.
این اتاق در زمین فرورفته بود، ولی بخشی از سقف آن بازمانده بود و نور از همان جا به درون اتاق راه می یافت. زئوس از آن جا به شکل بارانی از طلا بر دانائه نزول کرد و او را حامله نمود و اتاق از طلا پر شد. بعد از اندک زمانی، فرزند آن ها یعنی پرسئوس به دنیا آمد. البته در هیچ داستانی گفته نشده است که دانائه چگونه فهمید که این باران طلا زئوس است که این گونه به دیدارش آمده.
wiki: دانائه
دانشنامه آزاد فارسی
دانائِه (Danaë)
در اساطیر یونان، دختر آکریسیوس، شاه آرگوس. چون پیش گویان اعلام کردند که پسر وی پدربزرگش را خواهد کشت، آکریسیوس خود را در برجی مفرغی زندانی کرد. زئوس به او دل باخت و به صورت رگباری از طلا فرود آمد و او را تصاحب کرد، که حاصل آن پرسئوس بود.
در اساطیر یونان، دختر آکریسیوس، شاه آرگوس. چون پیش گویان اعلام کردند که پسر وی پدربزرگش را خواهد کشت، آکریسیوس خود را در برجی مفرغی زندانی کرد. زئوس به او دل باخت و به صورت رگباری از طلا فرود آمد و او را تصاحب کرد، که حاصل آن پرسئوس بود.
wikijoo: دانایه
کلمات دیگر: