کلمه جو
صفحه اصلی

جباعه

لغت نامه دهخدا

( جباعة ) جباعة. [ ج ُب ْ با ع َ ] ( ع ص ، اِ ) زن کوتاه. || زن زشت رفتار و زشت لباس که نه صغیره باشد و نه کبیره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جباع. رجوع به جباع شود.
جباعه. [ ج َب ْبا ع َ ] ( ع اِ ) دبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جباعه . [ ج َب ْبا ع َ ] (ع اِ) دبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جباعة. [ ج ُب ْ با ع َ ] (ع ص ، اِ) زن کوتاه . || زن زشت رفتار و زشت لباس که نه صغیره باشد و نه کبیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جباع . رجوع به جباع شود.



کلمات دیگر: