چرب زبانی . چرب سخنی چرب گفتاری . شیرین سخنی و خوش زبانی .
چرب گوئی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چرب گوئی. [ چ َ ] ( حامص مرکب ) چرب زبانی. چرب سخنی. چرب گفتاری. شیرین سخنی و خوش زبانی. فصاحت :
همه چیزیت هست از خوبروئی
ز شیرین شکری و چرب گوئی.
فسونگر بود وقت چرب گوئی.
همه چیزیت هست از خوبروئی
ز شیرین شکری و چرب گوئی.
نظامی.
فسانه بود خسرو در نکوئی فسونگر بود وقت چرب گوئی.
نظامی.
|| چاپلوسی. تملق. زبان بازی. || فریبندگی. رجوع به چرب زبانی و چرب سخنی و چربگو و چربگوی شود.فرهنگ عمید
۱. چرب زبانی.
۲. شیرین سخنی.
۲. شیرین سخنی.
کلمات دیگر: