چراغ بکف داشتن ٠چراغ پیش پای کسی داشتن ٠یا چراغ گرفتن .
چراغ داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چراغ داشتن. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ بکف داشتن. چراغ در دست داشتن. || چراغ گرفتن. چراغ پیش پای کسی داشتن. چراغ به راه کسی یا برای روشن داشتن پیش پای کسی بدست گرفتن :
ره نمودن بخیر ناکس را
پیش اعمی چراغ داشتن است.
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد.
ره نمودن بخیر ناکس را
پیش اعمی چراغ داشتن است.
سعدی.
شب ظلمت و بیابان بکجا توان رسیدن مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد.
حافظ.
کلمات دیگر: