خارس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خارس. [ رِ ] ( اِخ ) یکی از مورخین بوده است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1649 شود.
خارس . [ رِ ] (اِخ ) مرد آتنی بوده است که آرته باذوالی فریگیه سفر او را با خود یاد کرد در تاریخ ایران باستان آمده : ارته باذوالی فریگیه ٔ سفلی (فریگیه هلس پونت ) در 356 ق .م . بر او [ اردشیر ] یاغی شده خارس نام آتنی را با جمعی از سپاهیان یونانی بخدمت خود اجیر کرد. اردشیر قشونی مرکب از هفتاد هزارتن بقصد او فرستاد و تیروس تس سردار اردشیر شکست یافت ... اردشیر دولت مزبور را تهدید کرد که اگر به ارته باذ کمک کند بحریه ای که از سیصد کشتی تشکیل می گردد به کمک جزائر مزبور خواهد فرستاد. آتنی ها ترسیده فوراً خارس را احضار کردند و گفتند که مردم آتن با خارس همراه نیستند. (از ایران باستان ج 2 ص 1166 و 1167).
خارس . [ رِ ] (اِخ ) یکی از مورخین بوده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1649 شود.
دانشنامه عمومی
نام بخشی از دهکدۀ ییلاقی فشکور؛ این بخش به دلیل آب و هوای بسیار خوش و طبیعت بی نظیر آن مورد توجه خوش نشینان قرار گرفت و به شهرکی بزرگ و زیبا تبدیل شد. زمستان های پر برف و تابستان های خنک و مه آلود دارد.