از بلاد مهره است به یمن دور .
ذات خیم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذات خیم. [ ت ُ ] ( اِخ ) موضعی است میان مدینةو دیار غطفان. ( معجم البلدان یاقوت ). جائی است به دیار غطفان. ( المرصع ). جایگاهی به مدینة. ( المرصع ).
ذات خیم. [ ت ُ ] ( اِخ ) از بلاد مهره است به یَمَن دور. ( المرصع ). رجوع به ذات الخیم شود.
ذات خیم. [ ت ُ ] ( اِخ ) از بلاد مهره است به یَمَن دور. ( المرصع ). رجوع به ذات الخیم شود.
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) از بلاد مهره است به یَمَن دور. (المرصع). رجوع به ذات الخیم شود.
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مدینةو دیار غطفان . (معجم البلدان یاقوت ). جائی است به دیار غطفان . (المرصع). جایگاهی به مدینة. (المرصع).
کلمات دیگر: