آنچه از گیاه هرزه از کشت زار برکند نما و نشو کشت را .
خار و خو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خار و خو. [ رُ خ َ / خُو ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آنچه از گیاه هرزه از کشت زار برکنند نما و نشو کشت را :
گر ایدونکه رستم بود پیشرو
نماند بر این بوم و بر خار و خو.
زگردنکشان برترین پایه اند
سلاح است و بهرامشان پیشرو
که گردد سنان پیش او خار و خو.
نمانم که ماند پر از خار و خو.
سراسیمه در وی سپهدار گو.
بکن پاک پالیزم از خار و خو.
گر ایدونکه رستم بود پیشرو
نماند بر این بوم و بر خار و خو.
فردوسی.
سواران و اسبان پرمایه اندزگردنکشان برترین پایه اند
سلاح است و بهرامشان پیشرو
که گردد سنان پیش او خار و خو.
فردوسی.
بکوشم که آباد گردد زنونمانم که ماند پر از خار و خو.
فردوسی.
زمینی که بود اندر او خار و خوسراسیمه در وی سپهدار گو.
؟ ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
زمانی بدین داس گندم دروبکن پاک پالیزم از خار و خو.
اسدی.
کلمات دیگر: