خیک خرد شراب .
ذارع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذارع. [ رِ ] ( ع ص ) منسوب به ذرع یعنی ذرع ثیاب و ارض. ( سمعانی ). || نعت فاعلی از ذرع. شفیع. شافع. خواهشگر. || گزکننده. پیماینده به گز. || ( اِخ ) اولاد ذارع یا اولاد ذراع ؛ کلاب و حِمْیِر و بجای آن اولاد وازع نیز گویند با واو و زاء اخت الراء.
ذارع. [ رِ ] ( ع اِ ) خیک خرد شراب. مشکولی. خیکچه شراب. مشکیزه شراب. ج ، ذوارع.
ذارع. [ رِ ] ( ع اِ ) خیک خرد شراب. مشکولی. خیکچه شراب. مشکیزه شراب. ج ، ذوارع.
ذارع . [ رِ ] (ع اِ) خیک خرد شراب . مشکولی . خیکچه ٔ شراب . مشکیزه ٔ شراب . ج ، ذوارع .
ذارع . [ رِ ] (ع ص ) منسوب به ذرع یعنی ذرع ثیاب و ارض . (سمعانی ). || نعت فاعلی از ذرع . شفیع. شافع. خواهشگر. || گزکننده . پیماینده ٔ به گز. || (اِخ ) اولاد ذارع یا اولاد ذراع ؛ کلاب و حِمْیِر و بجای آن اولاد وازع نیز گویند با واو و زاء اخت الراء.
کلمات دیگر: