کلمه جو
صفحه اصلی

خار کنان

فرهنگ فارسی

در حال خار کندن

لغت نامه دهخدا

خارکنان. [ ک َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال خار کندن :
کف چرخ زنان بر می ، می رقص کنان در دل
دل خارکنان از رخ ، گلزار نمود اینک.
خاقانی.


کلمات دیگر: