کلمه جو
صفحه اصلی

دادیاب

فارسی به انگلیسی

juror


لغت نامه دهخدا

دادیاب. [ دادْ ] ( نف مرکب ) یابنده عدل. انصاف جوینده. || داد یافته. انصاف دیده. انصاف جسته :
سایه یزدان تویی و آفتاب ملک تو
خلق یزدان از تواند انصاف جوی و دادیاب.
سوزنی.


کلمات دیگر: