کلمه جو
صفحه اصلی

دابره

لغت نامه دهخدا

( دابرة ) دابرة. [ ب ِ رَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث دابر. پس رو. پس خود. ( مهذب الاسماء ). || پس سنب. سپس سم. || آخر ریگ توده. || هزیمت. || بدفالی. || پی پاشنه مردم. || نوعی از بندهای کشتی. || چیزی که محاذی آخر خرد گاه چاروا افتد. || ناخن که بر بازی ستور برآید. || پنجم انگشت که بر پای مرغان برآید برتر از دیگرها. ( منتهی الارب ).
دابره. [ ب ِ رَ / رِ ] ( اِ ) چراگاه. ( یوشع 19:12 و 21:28 و اول تواریخ ایام :72 ) ( قاموس کتاب مقدس ).

دابره . [ ب ِ رَ / رِ ] (اِ) چراگاه . (یوشع 19:12 و 21:28 و اول تواریخ ایام :72) (قاموس کتاب مقدس ).


دابرة. [ ب ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث دابر. پس رو. پس خود. (مهذب الاسماء). || پس سنب . سپس سم . || آخر ریگ توده . || هزیمت . || بدفالی . || پی پاشنه ٔ مردم . || نوعی از بندهای کشتی . || چیزی که محاذی آخر خرد گاه چاروا افتد. || ناخن که بر بازی ستور برآید. || پنجم انگشت که بر پای مرغان برآید برتر از دیگرها. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: