کلمه جو
صفحه اصلی

نخیجه

لغت نامه دهخدا

نخیجة. [ ن َ ج َ ] (ع اِ) مسکه ٔ تنک که دوباره از مشک برآید چون آن را بر شتر بار کنند.(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طبیعت . گویند: فلان میمون العریکة والنخیجة و الطبیعة؛ به معنی واحد. (اقرب الموارد).


( نخیجة ) نخیجة. [ ن َ ج َ ] ( ع اِ ) مسکه تنک که دوباره از مشک برآید چون آن را بر شتر بار کنند.( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || طبیعت. گویند: فلان میمون العریکة والنخیجة و الطبیعة؛ به معنی واحد. ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: