نام نوائیست از موسیقی که باربد مصنف آنست .
نخجیرگانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نخجیرگانی. [ ن َ ] ( حامص مرکب ) شکار. صید. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر شاهم کند همداستانی
کنم یک چند گه نخجیرگانی.
اگر شاهم کند همداستانی
کنم یک چند گه نخجیرگانی.
( ویس و رامین ).
کلمات دیگر: