کلمه جو
صفحه اصلی

متناشد

لغت نامه دهخدا

متناشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] ( ع ص ) همدیگر شعر خواننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تناشد شود.

متناشد. [ م ُ ت َ ش َ ] ( ع ص ) الشعر المتناشد، شعری که در میان مردم به آواز بلند خوانده شود. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

متناشد. [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص ) الشعر المتناشد، شعری که در میان مردم به آواز بلند خوانده شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


متناشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) همدیگر شعر خواننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشد شود.



کلمات دیگر: