کلمه جو
صفحه اصلی

متلمی

لغت نامه دهخدا

متلمی . [ م ُ ت َ ل َم ْ می ] (ع ص ) گونه ای که برگردد و یا گندم گون شود، مأخوذ از «لمی ». (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پژمرده رنگ یا گندم گون . (ناظم الاطباء). رجوع به تلمی شود.


متلمی. [ م ُ ت َ ل َم ْ می ] ( ع ص ) گونه ای که برگردد و یا گندم گون شود، مأخوذ از «لمی ». ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). پژمرده رنگ یا گندم گون. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تلمی شود.

متلمی ٔ. [ م ُ ت َ ل َم ْم ِ ءْ ] ( ع ص ) برگزیننده برای خود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || زمینی که فراگیرد و پوشد، مأخوذ از «لماء». ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). پوشنده زمین. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تلمؤ شود.

متلمی ٔ. [ م ُ ت َ ل َم ْم ِ ءْ ] (ع ص ) برگزیننده برای خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زمینی که فراگیرد و پوشد، مأخوذ از «لماء». (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پوشنده ٔ زمین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلمؤ شود.



کلمات دیگر: