کلمه جو
صفحه اصلی

متملی

لغت نامه دهخدا

متملی. [ م ُ ت َ م َل ْ لی ] ( ع ص ) سست و کاهل و آهسته. ( ناظم الاطباء ). || برخوردار از زندگانی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تملی شود.

متملی ٔ. [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِءْ ] ( ع ص ) انباشته و پر شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تملؤ شود.

متملی ٔ. [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِءْ ] (ع ص ) انباشته و پر شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تملؤ شود.


متملی . [ م ُ ت َ م َل ْ لی ] (ع ص ) سست و کاهل و آهسته . (ناظم الاطباء). || برخوردار از زندگانی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تملی شود.



کلمات دیگر: