کلمه جو
صفحه اصلی

پیرسلطان

فرهنگ فارسی

دهی جزئ دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز

لغت نامه دهخدا

پیرسلطان . [ س ُ ] (اِخ ) (امیر... برلاس ) از یاران میرزا ابوالقاسم بابر و حاکم بخش قندوز و بقلان از جانب او. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54).


پیرسلطان . [ س ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 17هزارگزی خاور بستان آباد و 5هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. کوهستانی و سردسیر. دارای 348 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و یونجه ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


پیرسلطان . [ س ُ ] (اِخ ) فرزند رشیدالدین فضل اﷲ وزیر. وی حکومت گرجستان داشته و با برادرش غیاث الدین محمدبن رشید در سه گنبدان مراغه اسیر گشته وچهار روز بعد از اسارت بقتل رسیده است . (از سعدی تاجامی ص 102 و 103 و ذیل جامعالتواریخ ص 150 و 151).


پیرسلطان. [ س ُ ] ( اِخ ) فرزند رشیدالدین فضل اﷲ وزیر. وی حکومت گرجستان داشته و با برادرش غیاث الدین محمدبن رشید در سه گنبدان مراغه اسیر گشته وچهار روز بعد از اسارت بقتل رسیده است. ( از سعدی تاجامی ص 102 و 103 و ذیل جامعالتواریخ ص 150 و 151 ).

پیرسلطان. [ س ُ ] ( اِخ ) ( امیر... برلاس ) از یاران میرزا ابوالقاسم بابر و حاکم بخش قندوز و بقلان از جانب او. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54 ).

پیرسلطان. [ س ُ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 17هزارگزی خاور بستان آباد و 5هزارگزی شوسه میانه به تبریز. کوهستانی و سردسیر. دارای 348 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و یونجه ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

دانشنامه عمومی

پیرسلطان یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان عباس غربی بخش تیکمه داش شهرستان بستان آباد واقع شده است.اهالی این روستا مردمانی متدین و مهماننواز بوده.برای اعیاد و سوگواری های مذهبی در این بلاد مراسمات خودجوش و باشکوهی برگزار میشود که از روستاهای اطراف و شهرها جهت شرکت در این مراسم ها حضور بهم میرسانند .


کلمات دیگر: