کلمه جو
صفحه اصلی

احضر

عربی به فارسی

توجه کردن , مواظبت کردن , گوش کردن (به) , رسيدگي کردن , حضور داشتن (در) , در ملا زمت کسي بودن , همراه بودن (با) , درپي چيزي بودن , از دنبال امدن , منتظرشدن , انتظار کشيدن , انتظار داشتن


لغت نامه دهخدا

احضر. [ اَ ض َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از حضور: وقد تورک علی هذا قبل هؤلاء قوم ٌ، کانوا احدّ انیاباً و احضر اسباباً و اعظم اقداراً... فلم یثّم لهم ما ارادوه. ( قفطی ).
- امثال :
اَحضَر من التراب . ( مجمع الأمثال میدانی ).
|| بسیارشر. ( منتهی الارب ). و فی الحدیث : و السبت احضر الاّ ان له اشطراً؛ای هو اکثر شرّاً الاّ ان له خیراً مع شرّه. ( تاج العروس ).


کلمات دیگر: