بدنشین. [ ب َ ن ِ ] ( نف مرکب ) که بد نشیند. بدنشیننده :
مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا.
اینجاست که نقش بدنشین است.
مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا.
صائب ( از آنندراج ).
بگذر ز قمار بوسه بازی اینجاست که نقش بدنشین است.
کلیم ( از آنندراج ).
و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود.