کلمه جو
صفحه اصلی

بدعه

عربی به فارسی

مد زودگذر , هوس , کفر , ارتداد , الحاد , بدعتکاري , فرقه , مسلک خاص


فرهنگ فارسی

هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قب بوده باشد نو آورد .

لغت نامه دهخدا

بدعه. [ ب ِ ع َ ] ( ع اِ ) بدعت. بدعة :
بقمع کردن فرعون بدعه موسی وار
قلم در آن ید بیضاش مار می سازد.
خاقانی.
نوبتی ِ بدعه را قهر تو برّد طناب
صیرفی ِ شرع را قدر تو زیبد امین.
خاقانی.
و رجوع به بدعة و بدعت شود.

بدعة. [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قبلاً بوده باشد. (از اقرب الموارد). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. بدیع. بدع . (نصاب الصبیان از یادداشت مؤلف ). || رسم نو در دین بعد اکمال آن و هر چه در دین بعد از حضرت پیغمبر و ائمه علیهم الصلاة و السلام پیدا گردد. (ناظم الاطباء). چیزی نو که در دین پیدا گردد. (ناظم الاطباء). چیزی نو که در دین پیدا شود و بزمانه ٔ رسول علیه السلام نبوده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هر چه در دین افزوده باشند یا کم کرده باشند بعد از اکمال آن . (از اقرب الموارد). هرامر محدث که صحابه و تابعان بر آن نبوده باشند. و دلیلی شرعی آن را اقتضا نکرده باشد. (از تعریفات جرجانی ). رسم تازه در دین . بیرون آوردن رسمی نو در دین بعد از اکمال دین . ضد سنت . (از یادداشتهای مؤلف ). درلغت هر چیزی را گویند که اختراع شده باشد. بی آنکه قبل از اختراع ، نظیر و مانند آن را سابقه ای باشد. شافعی گفته است : امور نوآورده که مخالف کتاب الهی و سنت رسول اکرم (ص ) یا اجماع امت یا اثر باشد، بدعة ضالةنامیده می شود. و امور نوآورده ٔ خیر را که مخالف کتاب و سنت و اجماع و اثر نباشد بدعة محمودة گویند. بدعة به احکام پنجگانه تقسیم می گردد: 1 - واجب ، چون تحصیل علوم شرعی که فهم کتاب الهی و سنت رسول را آسان می کند. 2 - حرام ، چون بدعتهای فرقی که مخالف طریقه اهل سنت است . 3 - مندوب ، چون احداث رباطاط و مدارس . 4 - مکروه ، چون آرایش کردن مساجد. 5 - مباح ، چون تفنن در خوردنی و پوشیدنی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، بِدَع . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به بدعه و بدعت و کشاف اصطلاحات الفنون شود.



کلمات دیگر: