کلمه جو
صفحه اصلی

مضخه

عربی به فارسی

تلمبه , تلمبه زني , صداي تلمبه , تپش , تپ تپ , با تلمبه خالي کردن , باتلمبه بادکردن , تلمبه زدن


لغت نامه دهخدا

( مضخة ) مضخة. [ م ِ ض َخ ْ خ َ ] ( ع اِ ) نی و جز آن میان کاواک که در آن چوب و مانند آن اندازند تا به کسی آب پاشند، و به هندی بچکاری است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). آب دزدک ، یعنی نی و یا چیز دیگری مانند آن که میان کاواک باشدو در میان آن چوبی قرار داده اند که چون سر آن نی رادر آب گذارند و چوب را به جانب خود کشند نی پر از آب می شود و همین که بر آن چوب فشار وارد آورند و آن را دفع کنند آب به قوت خارج می گردد. ( ناظم الاطباء ).

مضخة. [ م ِ ض َخ ْ خ َ ] (ع اِ) نی و جز آن میان کاواک که در آن چوب و مانند آن اندازند تا به کسی آب پاشند، و به هندی بچکاری است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آب دزدک ، یعنی نی و یا چیز دیگری مانند آن که میان کاواک باشدو در میان آن چوبی قرار داده اند که چون سر آن نی رادر آب گذارند و چوب را به جانب خود کشند نی پر از آب می شود و همین که بر آن چوب فشار وارد آورند و آن را دفع کنند آب به قوت خارج می گردد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: