اتش زدن , روشن کردن , گيراندن , اتش گرفتن , مشتعل شدن
اشعل
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
اشعل. [ اَ ع َ ] ( ع ص ) اسب اشعل ؛ اسبی که در دم یا در پیشانی آن سپیدی بود. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرد اشعل ؛ که حلقه چشم او بسرخی زند. مؤنث : شَعْلاء. ج ، شُعْل. ( از اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: