کلمه جو
صفحه اصلی

بسبب

مترادف و متضاد

due to (حرف اضافه)
سبب، بسبب، بعلت

because of (حرف اضافه)
بواسطه، بسبب

فرهنگ فارسی

بجهت بدلیل .

لغت نامه دهخدا

بسبب. [ ب ِ س َ ب َ ] ( حرف اضافه مرکب ) بجهت و بدلیل. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به سبب شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّمَاءِ: آسمان - سقف - سمت بالا (سماء به معنای سمت بالا است . در عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ﭐلسَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ " یعنی :باید طنابی از سقف [خانه اش] بیاویزد، سپس خود را حلق آویز کند)
معنی لْیَمْدُدْ: مدد کند - بکشد (در اصل "لِیَمْدُدْ"(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو یا فا برای سهولت لام ساکن شده است .کلمه مد و امداد به یک معنا است ، لیکن امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است. عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ...
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
سبب (۱۱ بار)

پیشنهاد کاربران

از واسط

به موجب

در نتیجهٔ . . . . . . . . . .

بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.


کلمات دیگر: