کلمه جو
صفحه اصلی

اندره مکین

دانشنامه عمومی

آندره مکین. آندره مکین (به فرانسه: Andreï Makine) نویسنده فرانسوی روسی تبار و برنده جایزه گنکور ۱۹۹۵ است.
دختر یک قهرمان اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۹۰)
اعترافات یک پرچمدار شکست خورده (۱۹۹۲)
وصیت نامه فرانسوی (۱۹۹۵)
جرم الگا آربلینا (۱۹۹۸)
موسیقی یک زندگی (۲۰۰۱)
زنی که منتظر بود (۲۰۰۴)
عشق انسانی (۲۰۰۶)
آندره مکین در سال ۱۹۵۷ در کرانسویارسک سیبری زاده می شود اولین قصه های دوران کودکیش را از جد مادری اش به زبان فرانسه می شنود و همین امر بی گمان باعث دلبستگی و شیفتگی فراوان او به زندگی در فرانسه می گردد. در بدو ورود به فرانسه در سال ۱۹۸۷ کتابهای «دختر یک قهرمان اتحاد جماهیر شوروی» و «اعترافات یک پرچمدار شکست خورده» را برای مؤسسات انتشاراتی فرانسوی فرستاد و هر بار بدون اینکه خوانده شوند به او برگردانده شدندمکین در ابتدا تصمیم گرفت آثارش را با نام های مستعار مختلف و به عنوان ادبیات ترجمه شده روسی به فرانسه برای ناشران بفرستد او حتی مجبور شد «اعترافات یک پرچمدار شکست خورده» را به زبان روسی شکسته بسته ای نوشته و نسخه اصلی را با نام مترجمی که وجود خارجی نداشت و نام فامیل مادربزرگ مکین را یدک می کشید ارائه دهد و تنها بدین ترتیب بود که اولین کتابش به چاپ رسید. مکین با کتاب «به یاد رودخانه عشق» از گمنامی خارج شد و بالاخره کتاب «وصیت نامه فرانسوی» بود که برای این نویسنده روس که به خود لقب «نویسنده منحوس» داده است جایزه گنکور و جایزه مدیسی را به ارمغان آورد.
مؤلفه های عمده آثار مکین را به طور کلی می توان تجربه هول انگیز و شخصی او از دوران تلخ استالینیسم و تبعات وحشتناک آن در کلیت اجزای فرهنگی و سیاسی کشور روسیه دانست و این نکته بیشتر از آن جهت حائز اهمیت است که آندره مکین در غالب آثار خود توانسته این تجربه تلخ شخصی را با جادوی ادبیات و رمان، همه گیر و عمومی کند.آندره مکین زبان فرانسه را بسیار ماهرانه بکار می گیرد و همین توانایی آثار او را نسبت به سایر نویسندگان هم دورة خود ویژه و متمایز می کند. او در آخرین کتابش با عنوان «جرم الگا آربلینا» داستانی رسواکننده که می تواند سوژه ای یک رمان پلیسی باشد را شرح می دهد و با استفاده از زبانی به غایت شاعرانه خواننده را وادار می کند هنوز به رؤیا باور داشته باشد.در برخورد اول با آثار و نوشته های مکین و با نگاهی اجمالی به رمانهایی که در طی دورة پانزده سال اقامت خود در فرانسه خلق کرده است با نویسنده ای مواجه می شویم که همان گونه که در بیان خود و در استفاده از زبان دوگانه است، در اندیشه و درونمایه داستانهای خود نیز با این دوگانگی دست و پنجه نرم می کند.در زبان دوگانه است، زیرا فرانسه اش سرشار از تصاویر فرهنگ اسلاو می باشد، تصاویری که از دوران کودکی در ذهن انباشته است، اما از سوی دیگر ظرافتهای زبان فرانسه را نیز به زیبایی به کار می برد و در بیانش روح این زبان جاری می باشد.
آندره مکین اولین کتاب خود را با عنوان «دختر یک قهرمان اتحاد جماهیر شوروی» به مثابه خونی که از زخمی تازه بیرون می زند از تصاویر هولناک خون و از توپ و تانک انباشته می سازد اما چندی بعد همین که درد کمی آرام گرفت و همین که توانست با عمق و فاصله بیشتری به فجایع و دردهای پشت سرش نظر کنددر کتاب دومش «اعترافات یک پرچمدار شکست خورده» از نوشتن این کتاب ابراز پشیمانی کرد و گفت اگر قرار بود دوباره این رمان را از نو می نوشتم حتماً گونه ای دیگر از آب درمی آمد.در برخورد با آثار آندره مکین به نظر می آید او نیز مانند بسیاری از نویسندگان مهاجر که از کشورهای خود گریخته یا بیرون رانده شده اند با نوشتن درد خود را درمان می کند او می نویسد و با هر کلام خود را از زنجیرهایی که او را به بند کشیده اند رها می سازد.در کتاب (اعترافات یک پرچمدار شکست خورده) مکین باز هم به همان «دوگانگی در بیان و اندیشه» ادامه می دهد شخصیت اصلی داستان او در دورانِ جنگ سرد نوجوانی است و در اردوهایی جوانان کمونیست نیز شرکت می کند و در آنجا شاهد اتفاقات ناگواری است که باعث از دست دادن اعتماد و اعتقادش به حزب می شود اما همین نوجوان چند سال بعد باز هم به دانشکده افسری می رود تا این بار به شکلی دیگر در رده مدافعین منافع حاکمیت در قدرت درآید.در کتاب (موسیقی یک زندگی) شخصیت ا صلی داستان «الکسی برگ» جوانی روشنفکر و نوازنده زبردست پیانو است و از قرار معلوم می باید به زودی با دختری که دوستش می دارد ازدواج کند چند روزی بیشتر تا زمان اولین کنسرت رسمی اش باقی نمانده ولی بازی روزگار سرنوشت دیگری برای او رقم می زند.خانواده اش گرفتار تصفیه های استالینی می شوند. پدر و مادرش توسط پلیس دستگیر و خودش هم تحت تعقیب قرار می گیرد. موسیقی یک زندگی بی گمان شرح استحاله و مسخ انسانی مستعد و هنرمندی خلاق است که در شرایط نامطلوب و خفقان سیاسی گرفتار آمده، در تمامی آثار مکین به طرز حیرت انگیزی قلب تاریخ روسیه می تپد. او در تمامی آثار نسبتاً کم حجم خود تصاویر حیرت انگیزی از هول و هراس دیکتاتوری و عشق و نفرت توامان به زندگی را ترسیم می کند به گونه ای که خوانندگان آثارش پس از پایان هر یک از داستانهای او احساس می کنند یک دوره تاریخ روسیه را مرور کرده اند که این خود نشانگر قدرت قلم و توان بالای آفرینش ادبی مکین است به قول پل استر نویسنده معاصر آمریکایی: «قوت قلم مکین به حق نبوغ پدیداری در جامعه ادبی معاصر فرانسه است»مکین نویسنده مهاجری است که به گفته خود در روسیه (زادگاهش) خود را غریبه می دانست و در وطن دومش (فرانسه) احساس رضایت می کند چرا که فرانسوی ها برای نویسندگان مهاجر و دورگه خصوصاً اگر از نژاد «اسلاو» باشند مهمان نوازانی بی بدیل هستند.کتاب معتبر (وصیت نامه فرانسوی) که توجه بسیاری از اهل ادب را در فرانسه به خود جلب کرد موقعیت مکین را به طرز حیرت انگیزی در جامعه ادبی فرانسه تحکیم کرد او در این کتاب از جد مادریش که در پاریس زندگی می کرد سخن می گوید و همه عشق و ارادت خود را به فرهنگ این سرزمین (فرانسه) ابراز می دارد آکادمی فرانسه نیز با اعطای تابعیت فرانسوی و شناخت او به عنوان یک نویسنده فرانسوی از مکین قدردانی می کند.

نقل قول ها

آندره مکین. آندره مکین (به فرانسوی: Andreï Makine) نویسنده فرانسوی روس تبار و برنده جایزه گنکور ۱۹۹۵ است.
• «برخی لحظه ها هستند که آرزو می کنی ای کاش می توانستی زندگی را در آن ها متوقف کنی! مثل لحظهٔ شیرین اولین بوسه…»• «از همان بچه گی حدس می زدم که این تبسم شگفت انگیز می بایست برای هر زنی نمایانگر یک پیروزی کوچک و فوق العاده باشد.»• «وقتی او اراده می کرد، تمامی ساعتهای دنیا، سه صبح را نشان می داد. لااقل همه در آن زمان چنین اعتقادی داشتند.»• «معنای واقعی مرد بودن، مدام به زن فکر کردن است و مرد، جز خواب رفته ای که زن را ملکهٔ رویاهای خود می داند، چیز دیگری نیست.»• «زندگی قبلی اش کاملاً جلوی چشمش بود، انگار که همین دیروز بوده است.»• « «شارلوت فرانسویِ اصیل و همسرش روسی بود. جنگ شروع شد و هواپیماها به بمباران منطقهٔ زندگی و شهر آن ها پرداختند. سوار ترن صبح نشدند، چون ترسیدند. شب که داشتند از آن جا فرار می کردند، سر راه قطار له شده ای را دیدند! شارلوت فهمید همان ترن صبح است که نتوانستند سوارش شوند. شارلوت در آشفته حالی خود، به جای چمدان پُر از لباس و بیسکویت چمدان پر از کاغذهای قدیمی را با خود آورده بود…»• «عشق گاهی همچون نسیم - آهسته و ملایم، لطیف و بی هیاهو - پا به زندگی ات گذاشته و نوازشت می کند! گاهی می آید چون تندباد … لرزه می اندازد بر زندگی ات و با همان سرعتی که آمده، می رود! ولی در مواقعی، چون طوفان، به یکباره سر می رسد، لرزه می اندازد و تمام دنیایت را ویران می کند! آنچه واضح است، هواشناسی این اتفاق ناشناخته هرگز از پیش تعیین شده نیست…»


کلمات دیگر: