برابر پارسی : از برای، از روی
به علت
برابر پارسی : از برای، از روی
فارسی به انگلیسی
by reason of, because of
of
فرهنگ فارسی ساره
از برا
جدول کلمات
برای
پیشنهاد کاربران
AS a result of
به رونِ
مثال از رودکی:
خود غمِ دندان به که توانم گفتن
زرین گشتم به رونِ سیمین دندان
معادل دیگر: از برای
مثال از رودکی:
خود غمِ دندان به که توانم گفتن
زرین گشتم به رونِ سیمین دندان
معادل دیگر: از برای
به موجب
از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
due to
because of
as a result of
because of
as a result of
در اثر . . . . . . . . . . .
کلمات دیگر: