انتون چخوف
فارسی به انگلیسی
دانشنامه عمومی
آنتون چخوف. آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستان نویس و نمایش نامه نویس برجستهٔ روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
- همسر
۱۸۹۹ -داستان زندگی من
او را مهم ترین داستان کوتاه نویس برمی شمارند و در زمینهٔ نمایش نامه نویسی نیز آثار برجسته ای از خود به جا گذاشته است و وی را پس از شکسپیر بزرگ ترین نمایش نامه نویس می دانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خون ریزی مغزی درگذشت.
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدری اش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود. او توانست آزادی خود و خانواده خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربارفروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی می کرد. روزهای یک شنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آن ها بود) را مجبور می کرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی می کردند آن ها را با چوب تنبه می کرد. همچنین آن ها را در نانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند
او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلب کارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی اش را به پایان ببرد. او در سال های پایانی تحصیلات متوسطه اش در تاگانروگ به تئاتر می رفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بی پدری و بعد کمدی آواز مرغ بی دلیل نبود را نوشت. او در همین سال ها مجلهٔ غیررسمی و دست نویس الکن را منتشر می کرد که توسط برادران اش به مسکو هم برده می شد. برادر بزرگ اش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامه های فکاهی مسکو و پتربورگ داستان می نوشت. آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
- همسر
۱۸۹۹ -داستان زندگی من
او را مهم ترین داستان کوتاه نویس برمی شمارند و در زمینهٔ نمایش نامه نویسی نیز آثار برجسته ای از خود به جا گذاشته است و وی را پس از شکسپیر بزرگ ترین نمایش نامه نویس می دانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خون ریزی مغزی درگذشت.
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدری اش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود. او توانست آزادی خود و خانواده خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربارفروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی می کرد. روزهای یک شنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آن ها بود) را مجبور می کرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی می کردند آن ها را با چوب تنبه می کرد. همچنین آن ها را در نانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند
او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلب کارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی اش را به پایان ببرد. او در سال های پایانی تحصیلات متوسطه اش در تاگانروگ به تئاتر می رفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بی پدری و بعد کمدی آواز مرغ بی دلیل نبود را نوشت. او در همین سال ها مجلهٔ غیررسمی و دست نویس الکن را منتشر می کرد که توسط برادران اش به مسکو هم برده می شد. برادر بزرگ اش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامه های فکاهی مسکو و پتربورگ داستان می نوشت. آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
wiki: آنتون چخوف
نقل قول ها
آنتون چخوف. آنتون چخوف (۲۹ ژانویه ۱۸۶۰–۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴) داستان نویس و نمایش نامه نویس برجستهٔ روسیه است.
• «نویسنده نباید قاضی شخصیت های نمایشی اش باشد، بلکه فقط باید آنها را همان طور که هستند تصویر کند.»• منتقدان مثل خرمگس هایی هستند که از شخم زدن زمین توسط اسب ها جلوگیری می کنند، عضلات اسب مانند سیم های ویلون کشیده شده است که ناگهان یک خرمگس روی کفل اسب وزوزکنان فرود میآید و نیش می زند و پوست اسب مرتعش می شود و می لرزد و اسب دمش را تکان می دهد. وزوز خرمگس برای چیست؟ احتمالاً خودش هم نمیداند. او ذاتاً طبیعت ناآرامی دارد و می خواهد حس کند که «می دانی من هستم» و من فکر کنم او می گوید: «نگاه کن من بلدم وزوز کنم. چیزی نیست که من نتوانم در موردش وزوز کنم».• «یک پهنهٔ گسترده نهفته است میان " خدا هست " و " خدا نیست ". شخصِ واقعاً دانا از میانِ آن با دشواری بزرگ رد می شود.»• «اگر شما نمی توانید مردم را از دامان سگ تشخیص بدهید، نمی توانید کار بشر دوستانه انجام دهید .»• «دریا نه معنایی دارد نه ترحّمی .»• «هیچ چیز افتضاح تر، توهین کننده تر، و افسرده کننده تر از ابتذال وجود ندارد.»• «مسکو شهری است که بسیار رنج می برد از آنچه در پس دارد .»• «این زشت و غیرِ اخلاقی است که چیزی را بدزدید، امّا می توانید چیزهایی را ببرید! .»• «عشق رسوایی از نوع شخصی است.»• «چقدر دلپذیر است که به مردم احترام گذاشته می شود.»• «وقتی برای درمان یک بیماری راه های گوناگونی پیشنهاد می شود، مفهومش این است که آن بیماری درمان ناپذیر است.»برگرفته از فرهنگ گفته های طنز آمیز، رضی هیرمندی، ۲۳۸• «مراسم تشییع جنازه او را به یاد دارم. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابان های مسکو مختل شد. علاوه بر نوسیندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشم گیر بود.» -> ماکسیم گورکی
• «نویسنده نباید قاضی شخصیت های نمایشی اش باشد، بلکه فقط باید آنها را همان طور که هستند تصویر کند.»• منتقدان مثل خرمگس هایی هستند که از شخم زدن زمین توسط اسب ها جلوگیری می کنند، عضلات اسب مانند سیم های ویلون کشیده شده است که ناگهان یک خرمگس روی کفل اسب وزوزکنان فرود میآید و نیش می زند و پوست اسب مرتعش می شود و می لرزد و اسب دمش را تکان می دهد. وزوز خرمگس برای چیست؟ احتمالاً خودش هم نمیداند. او ذاتاً طبیعت ناآرامی دارد و می خواهد حس کند که «می دانی من هستم» و من فکر کنم او می گوید: «نگاه کن من بلدم وزوز کنم. چیزی نیست که من نتوانم در موردش وزوز کنم».• «یک پهنهٔ گسترده نهفته است میان " خدا هست " و " خدا نیست ". شخصِ واقعاً دانا از میانِ آن با دشواری بزرگ رد می شود.»• «اگر شما نمی توانید مردم را از دامان سگ تشخیص بدهید، نمی توانید کار بشر دوستانه انجام دهید .»• «دریا نه معنایی دارد نه ترحّمی .»• «هیچ چیز افتضاح تر، توهین کننده تر، و افسرده کننده تر از ابتذال وجود ندارد.»• «مسکو شهری است که بسیار رنج می برد از آنچه در پس دارد .»• «این زشت و غیرِ اخلاقی است که چیزی را بدزدید، امّا می توانید چیزهایی را ببرید! .»• «عشق رسوایی از نوع شخصی است.»• «چقدر دلپذیر است که به مردم احترام گذاشته می شود.»• «وقتی برای درمان یک بیماری راه های گوناگونی پیشنهاد می شود، مفهومش این است که آن بیماری درمان ناپذیر است.»برگرفته از فرهنگ گفته های طنز آمیز، رضی هیرمندی، ۲۳۸• «مراسم تشییع جنازه او را به یاد دارم. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابان های مسکو مختل شد. علاوه بر نوسیندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشم گیر بود.» -> ماکسیم گورکی
wikiquote: آنتون_چخوف
کلمات دیگر: