کلمه جو
صفحه اصلی

امین معلوف

دانشنامه عمومی

امین معلوف زاده ۲۵ فوریه ۱۹۴۹ در بیروت، نویسنده لبنانی است. زبان مادری وی عربی است، اما به زبان فرانسه می نویسد و آثارش به زبان های بسیار ترجمه شده است. وی در ۱۹۹۳ جایزه گنکور را برای رمان صخره تانیوس دریافت کرد.
جنگ های صلیبی از دیدگاه اعراب (۱۹۸۳، ترجمه عبدالرضا مهدوی (۱۳۹۴)
لئوی آفریقایی (۱۹۸۶) ترجمه قدرت الله مهتدی، سروش
سمرقند (۱۹۸۸) ترجمه محمد قاضی، انتشارات زرین و ترجمه کاظم شیوا رضوی، انتشارات دستان
باغ های روشنایی (۱۹۹۱) ترجمه میترا معصومی، نشر گفتار (ترجمه دیگری توسط ماه منیر مینوی به نام مانی پیامبر صلح و دوستی-انتشارات بهجت- نیز در بازار موجود است)
نخستین سده پس از بئاتریس (۱۹۹۲)
صخره تانیوس (۱۹۹۳)، ترجمه شهرنوش پارسی پور (۱۳۷۴)
بندرهای شرق (۱۹۹۶) ترجمه داوود دهقان، انتشارات روزنه
هویت های مرگبار (۱۹۹۸) ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس و ترجمه عبدالحسین نیک گهر، نشر نی
به نام هویت: خشونت و نیاز به تعلق (۱۹۹۸)
مانی پیامبر باغهای اشراق ،ترجمه دکتر حسین نعیمی، ناشر:نشر ثالث چاپ اول سال 1387
ادیسه بالتازار (۲۰۰۰)
ریشه ها (۲۰۰۴)
"دنیای بی سامان"، نشر نی، مترجم عبدالحسین نیک گهر
امین معلوف فرزند رشدی معلوف - سیاستمدار و شاعر برجسته دهه شصت - است. پدرش در مجلات الجزیره و صفا کار می کرد. امین در لبنان و در دانشگاه فرانسوی سن ژوزف (مدرسه الاباء الیسوعین) تحصیل کرد. کار مطبوعاتی را در ۱۹۷۱ با روزنامه النهار آغاز کرد و تا ۱۹۷۶ به همکاری با این روزنامه ادامه داد. سپس از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ در مجله المستقبل قلم زد و در همین سال به پاریس مهاجرت کرد. معلوف پس مدتی کار در سمت سردبیری مجله ژون آفریک (Jeune Afrique) روزنامه نگاری را رها کرد و خود را وقف رمان نویسی نمود.
نخستین کتابش «جنگ های صلیبی از دیدگاه اعراب» (۱۹۸۳) اثری غیر داستانی بود که بر اساس نوشته ها، دیده ها و گزارش های نویسندگان و تاریخ نگاران عرب سعی در تحلیل جنگ های صلیبی داشت. این کتاب تا آن زمان، دست کم به زبان فرانسه، نخستین کتابی بود که این رویداد تاریخی را بر اساس آرای نویسندگان مسلمان بررسی می کرد. معلوف در نگارش این کتاب از مشاهدات جهانگردانی چون ابن اثیر، ابن القلانسی، ابن منقذ و ابن جبیر و مورخانی چون بهاالدین شداد و عمادالدین اصفهانی و ابوالفدا استفاده کرده بود.
دومین کتاب معلوف، لئوی آفریقایی (۱۹۸۶)در قالب رمانی مهیج به شرح زندگانی جهانگردی تقریباً ناشناخته از سده شانزدهم به نام حسن بن محمد وزان مشهور به جیووانی لئو دی مدیجی، معروف به لئوی آفریقایی می پرداخت. طی دو سال، سیصد هزار نسخه از این کتاب به فروش رفت و به چندین زبان ترجمه شد.

نقل قول ها

امین معلوف (۱۹۴۹) نویسنده لبنانی.
• «من از برخورد بین تمدن ها حرف نمی زنم حتی اگر این جنجال ها هم واقعی باشد. آینده بشریت، رابطه طبیعی بین اقوام ا بر حسب مناقشه پایه گذاری نشده است. ما باید از این هم فراتر رویم. بشریت تا به حال از همه این ها گذشته است. برای اجتناب از مناقشه و درگیری، تمدن ها باید با هم همزیستی کنند.»• «اروپا عمیقاً به ارزش هایش معتقد است ولی ارزش هایش را دررابطه با دیگران به کار نمی گیرد. به طور مثال انگلستان در هند یک چهره دارد و در انگلستان تصویر دیگری. فرانسه در فرانسه یک تصویر ازخودش دارد و در الجزایر، تصویری دیگر. همان طور که بلژیک در بلژیک و در کنگو دو تصویر مختلف دارد. آمریکا در کشور خودش مهد آزادی است ولی در آمریکای جنوبی چهره دیگری دارد .»• «قصه ای می گویم: روزی کسی از یک زن روستایی پرسید کدامیک از فرزندانت را بیشتر دوست داری؟ جوا ب داد می خواهم آن فرزندی که بیمار است معالجه بشود و ان فرزندی که غایب است، برگردد. من هم به شما همین جواب را می دهم، من اهل آنجا هستم که درد و رنج بر آن حاکم است.»• «از پاره ای جهات این کوچیدن به شهر نوعی پیشرفت بود، اما از جهاتی دیگر، یک دل کندن. گاهی فکر می کنم برای من کوچیدن از بیروت به پاریس خیلی آسان تر بوده است تا کوچیدن پدرم از دهکدة کوهستانی به بیروت. در حالی که دهکدة ما در فاصلة ۴۰ کیلومتری بیروت واقع شده است. در لبنان فاصله های عینی همیشه ناچیزند، اما فاصله های حقیقی، فاصله های درونی، بسیار چشمگیرند. گاهی از یک دره به درة دیگر، احساس می کنی از اقیانوس عبور کرده ای!»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱• «به نظرم محیط خانوادگی ام از دورانِ کودکی، غم غربتِ خودش از زندگی در کوهستان را به من انتقال داده است. وقتی پدرم و مادربزرگ مادری ام، که خیلی با آن ها مأنوس بوده ام، از کودکی شان یاد می کردند، همیشه از زندگی در ده حرف می زدند. حتی اگر کودکیِ جسمی ام درکوهستان نگذشته، یا خیلی کم گذشته است، اما کودکی تخیّلی ام همیشه در کوهستان گذشته است. خانواده پدرم تا سال ۱۹۳۰ در دهکده زندگی کرده است. پدربزرگم آن جا مدرسه ای تأسیس کرده بود و پس از مرگش، بیوه اش مدیریت آن را به عهده گرفت. در خانوادة ما آموزش همیشه حرفِ اوّل را زده است. جدّ پدری ام در سال های ۱۸۷۰ مدیر مدرسه بود! وقتی پدرم و بعضی از برادران و خواهرانش به سن ورود به دانشگاه رسیدند، مادرشان تصمیم گرفت مدرسة کوچک دهکده را ببندد و آنان را برای ادامة تحصیل به شهر بیاورد. مادر من نیز نزدیک دانشگاه آمریکایی بیروت آپارتمانی اجاره کرد، و آن جا همه فرزندانش، پسران و دختران، یکی پس از دیگری، ابتدا دانشجو و سپس معلم شدند.»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱• «به نظرم بی دلیل نیست. همین جراحت است که گذر به نوشتن را هموار می کند. مرکب خون از زخم بیرون می جهد. منظورم از زخمی هویّتی است، احساس دردناکِ در جایگاه خود نبودن، نه در جایی که آن جا متولد شده ای و نه در هیچ جای دیگر. اما گمان نمی کنم که این احساس منحصر به نویسندگان در تبعید باشد. در این مقوله، دست کم، باید همة آن هایی را گنجانید که در کشورشان، در خانه شان و در تن و جان شان تبعید شده اند. زخم باطنی برحسب اشخاص خاستگاه های گوناگونی دارد: رنگ پوست، ملیّت، دین، وضعیت اجتماعی، روابط خانوادگی، جنسیّت و… برای من خاستگاه این جراحت، نخست مربوط به احساسی است که از دوران کودکی ام دارم، احساسی چاره ناپذیر بیگانه بودن، هرجا که باشم؛ و از آن جا منبع این خشم که بخواهم دنیا سر به سر از بیگانگان و از اقلیّت ها ساخته شده باشد.»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱• «در لبنان دوگانگی مضافعی میان ده و شهر، میان بخش کوهستانی و نوار ساحلی وجود دارد. دوگانگی ای که به نحو شگفت انگیزی خودش را در میان ما نشان می دهد ــ و در من به یقین. در دوران کودکی و جوانی ام، همیشه نُه ماه از سال (بهار، پاییز و زمستان) را در بیروت و سه ماه تابستان را در دهکدة کوهستانی مان گذرانده ام. با این وصف، نسبت به زندگی در دهکده همیشه تعلق خاطر و دلبستگی شدیدی احساس کرده ام، در حالی که نسبت به بیروت احساس مشابهی نداشته ام. به دلایل رفاهی همیشه در بیروت زندگی می کرده ام اما احساس می کردم قلبم را جای دیگر جا گذاشته ام. در نوشته هایم شهر بیروت تقریباً غایب است، انگار که فقط از آن عبور کرده باشم، بی آن که در آن زیسته باشم، در حالی که دهکده و کوهستان در همة نوشته هایم حضور دارند.»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱• «در مورد خودم، من به پایان سیاحت هایم رسیده ام، آرزوی دیگری جز زندگی کردن ندارم، در محیط خانوادگی ام، روزهای طولانی در آرامش. و از میان آن هایی که دوست شان دارم، اولین کسی باشم که عزیمت می کند، به سوی آن منزل نهایی، آن جا که هیچ کس در برابر خالق بیگانه نیست.»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱• «من در ۲۵ فوریة ۱۹۴۹، در بیروت متولد شده ام. در شناسنامة لبنانی ام، محل تولدم، ماشراه (Machrah)، نام دهکدة خانوادگی مان ثبت شده است. این یک رسم لبنانی است، همیشه هویّت اشخاص روی دفاتر ثبت احوال اصلی شان، جایی که رأی داده می شود، ثبت می شود، حتی اگر شخص آن جا سکونت نکرده باشد.»در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱


کلمات دیگر: