کلمه جو
صفحه اصلی

مهدی باکری

دانشنامه عمومی

مهدی باکری (زاده ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ شمسی در میاندوآب - درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون)، برادر علی باکری و حمید باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود.
مهدی باکری یک سال بعد از برادرش حمید باکری، در عملیات بدر کشته و پیکرش در دجله ناپدید شد.
مهدی باکری در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. در همان آغاز کودکی مادرش را از دست داد. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. پس از اخذ دیپلم وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند. بدین ترتیب او دومین عضو خانواده خویش را نیز از دست داد.
با پیروزی انقلاب ایران باکری نقش فعالی در سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. مدتی هم شهردار ارومیه بود و مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز بر عهده گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق ازدواج کرد و بلافاصله پس از ازدواج (روز بعد از ازدواجش) عازم جبهه ها شد.مهدی باکری یکی از بهترین سرداران سپاه در ۸ سال جنگ ایران و عراق بود.

نقل قول ها

مهدی باکری با لقب شهید (۱۹ آوریل ۱۹۵۴، میاندوآب - ۱۶ مارس ۱۹۸۵، جزیره مجنون) فرماندهٔ نظامی برجستهٔ ایرانی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مقام دار سیاسی - قضایی محلّی در ارومیه بود.
• «شما باید مثل حضرت ابراهیم باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید.»• «فرماندهٔ اصلی ما خدا و امام زمان است؛ اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وقتی شما شهید شدید، خودتان فرمانده اید؛ وظیفهٔ ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.»• «با هر رگبار سبحان الله بگویید.»• «ان شاء الله که از قلب های پاک شما به دور است، ولی شیطان دست بردار نیست. شیطان بعضی وقت ها آرام تر و با وجههٔ شرعی جلو می آید، بنابراین در پیروزی مغرور نشوید.»پیش از شروع ؛ ۹ مارس ۱۹۸۵/ ۱۸ اسفند ۱۳۶۳ -> عملیات بدر

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مهدی باکری (1333-1363) از فعالین قبل از انقلاب در عرصه سیاست و مبارزه علیه رژیم پهلوی بود در زمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران هشت سال دفاع مقدس هم با فرماندهی عملیات های خیبر، مسلم بن عقیل و والفجر و... یاور امام و انقلاب بود و سر انجام به شهادت رسید.
مهدی باکری در سال 1333 در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی در دوران کودکی مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد. پس از اخذ دیپلم با وجود آن که از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد.
از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. مهدی باکری در طول فعالیت های سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود. مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی رحمت الله علیه - در حالی که در تهران افسر وظیفه بود - از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.
پس از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده ای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود.
مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده ای برای مردم انجام داد. مهدی باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش های گسترده ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیت های شبانه روزی در مسئولیت های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه ها شد.
مهدی باکری بااستعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزی ها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو با شجاعت و تدبیر بی نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیت المقدس (با همان عنوان) شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.
در مرحله دوم عملیات بیت المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحت هایی که داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه ها حضور می یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش می کرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.


کلمات دیگر: