کلمه جو
صفحه اصلی

بی جهت


مترادف بی جهت : بی جا، بی خود، بی دلیل، بی سبب، بی علت، بیهوده

متضاد بی جهت : بجا

برابر پارسی : بیخودی، ناروا، بیهوده

فارسی به انگلیسی

undue, for no reason, unduly, gratuitous, gratuitously, inexplicable, needless, needlessly, pointlessly, [adv.] for no reason

undue, [adv.] for no reason, unduly


gratuitous, gratuitously, inexplicable, needless, needlessly, pointlessly


مترادف و متضاد

unduly (قید)
ناروا، بی جهت، بی خود

بی‌جا، بی‌خود، بی‌دلیل، بی‌سبب، بی‌علت، بیهوده ≠ بجا


فرهنگ فارسی

۱ - بی سبب بدون دلیل بی علت . ۲ - بیهوده .

فرهنگ معین

(جَ هَ ) [ فا - ع . ] (ق مر. ) ۱ - بی سبب ، بدون دلیل ، بی علت . ۲ - بیهوده .

لغت نامه دهخدا

بی جهت. [ ج َ هََ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) بی سبب و بدون دلیل. بیهوده. ( ناظم الاطباء ). بی علت.

فرهنگ عمید

۱. بی سبب، بی علت، بدون دلیل.
۲. (صفت ) بیهوده.

پیشنهاد کاربران

بی جهت: غرض از " بی جهت "حضرت حق است تبارک و تعالی
بی جهت با جهت ندارد کار
زین جهت بی جهت شد آن پرگار
پیامبر در شب معراج برای رسیدن به بی جهت ( خدا ) از جهات را پشت سر گذاشت.
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۳۹۶.

. . . . . . . . . . . . . . . . و بی جهت نبود که شکست های فاحشی را متحمل می شدند.

بلاموجب ؛ من غیرموجب. بدون جهت. بی سبب.
- بی موجب ؛ بی سبب و جهت. ( ناظم الاطباء ) :
گو به عم زاد از کجا برخاستت آخر بگو
همچنین بی موجبی این دشمنیها با منت.
انوری.
- من غیرموجب ؛ بلاموجب. بدون جهت و سبب. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به ترکیب بلاموجب شود.


کلمات دیگر: