( جان آدم ) روح آدم
جان ادم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( جان آدم ) جان آدم. [ ن ِ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح آدم. روان آدم. || کنایه از چیز غریب و کمیاب :
این حرف نقش لوح مزار سکندر است
بگذار آب خضر مگر جان آدم است.
ای جان آدم اینهمه قالب تهی نبود
سازند از برای تو کاواک شیشه را.
این حرف نقش لوح مزار سکندر است
بگذار آب خضر مگر جان آدم است.
محمداسلم سالم ( از بهار عجم ).
|| شراب : ای جان آدم اینهمه قالب تهی نبود
سازند از برای تو کاواک شیشه را.
( از بهار عجم ).
کلمات دیگر: