کلمه جو
صفحه اصلی

دارکان

لغت نامه دهخدا

دارکان. [ رَ ] ( اِخ ) شهرکی در ناحیت پارس که میان فسا و داراگرد بوده است. ( از حدود العالم ).

دارکان. [ رَ ] ( اِخ ) قریه ای در یک فرسنگی مرو که گروهی از اهل علم از آن برخاسته اند مانند علی بن ابراهیم سلمی ، ابوالحسن مروزی دارانی... ( معجم البلدان ). از بخشهای شهر قدیم طوس. ( نخبةالدهر دمشقی ص 225 ). رجوع به دارگان شود.

دارکان . [ رَ ] (اِخ ) شهرکی در ناحیت پارس که میان فسا و داراگرد بوده است . (از حدود العالم ).


دارکان . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای در یک فرسنگی مرو که گروهی از اهل علم از آن برخاسته اند مانند علی بن ابراهیم سلمی ، ابوالحسن مروزی دارانی ... (معجم البلدان ). از بخشهای شهر قدیم طوس . (نخبةالدهر دمشقی ص 225). رجوع به دارگان شود.



کلمات دیگر: