کلمه جو
صفحه اصلی

داستان دیدن

فرهنگ فارسی

مشهور و بر ملا دیدن

لغت نامه دهخدا

داستان دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) مشهور و برملا دیدن.آشکارا دیدن. مقابل پنهان و مخفی دیدن :
هلد بشهر خجند اندرون به پنهانی
وزآن بگرد سمرقند داستان بیند.
سوزنی.


کلمات دیگر: