کلمه جو
صفحه اصلی

جان بسر کردن

فرهنگ فارسی

سخت نگران و بی قرار

لغت نامه دهخدا

جان بسر کردن. [ ب ِ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سخت مضطرب و بی قرار کردن. نگران و ناراحت کردن. بحال جان دادن انداختن. و رجوع به جان بسر شدن و جان بسر بودن شود.


کلمات دیگر: