داروکوب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
امر از داشتن و کوبیدن
لغت نامه دهخدا
داروکوب. ( اِ مرکب ) هاون. آنچه در آن دارو را بکوبند یا بسایند. داروکوبه. || ( نف مرکب ) کسی که داروها را در هاون ریزد و بکوبد. ( آنندراج ).، دار و کوب. [ رُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) امر از داشتن و کوبیدن. داروگیر. بگیرو ببند :
برآمد خروشیدن داروکوب
درخشیدن خنجر و زخم چوب.
برآمد خروشیدن داروکوب
درخشیدن خنجر و زخم چوب.
فردوسی.
داروکوب . (اِ مرکب ) هاون . آنچه در آن دارو را بکوبند یا بسایند. داروکوبه . || (نف مرکب ) کسی که داروها را در هاون ریزد و بکوبد. (آنندراج ).
کلمات دیگر: