کلمه جو
صفحه اصلی

خامشه

لغت نامه دهخدا

( خامشة ) خامشة. [ م ِ ش َ ] ( ع اِ ) آبراهه خرد. ( منتهی الارب ). المسیل الصغیر. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). ج ، خوامش.
خامشه. [ م ِ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) دوایی است که آن را شتیره گویند و عربان شیطرج خوانند و آن گرم و خشک است در آخر درجه دوم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). شتیره. شاهتره. ( ناظم الاطباء ). شیطرج. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 379 ). شیطرج شامی . رجوع به شاهتره شود.

خامشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) دوایی است که آن را شتیره گویند و عربان شیطرج خوانند و آن گرم و خشک است در آخر درجه ٔ دوم . (برهان قاطع) (آنندراج ). شتیره . شاهتره . (ناظم الاطباء). شیطرج . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). شیطرج شامی . رجوع به شاهتره شود.


خامشة. [ م ِ ش َ ] (ع اِ) آبراهه ٔ خرد. (منتهی الارب ). المسیل الصغیر. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ج ، خوامش .



کلمات دیگر: