( جان آوردن ) جان هدیه کردن
جان اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( جان آوردن ) جان آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) جان هدیه کردن. جان تقدیم کردن :
پیش یار آنها که جان آرند بیشک جان برند
صدق پیش آور که اینجا هرچه آرند آن برند.
بجان آوردن دوشینه منگر
بجان بین کاوریدم دیده بر در.
نه ممکن که سر در جهان آورد.
پیش یار آنها که جان آرند بیشک جان برند
صدق پیش آور که اینجا هرچه آرند آن برند.
کاتبی نیشابوری ( از ارمغان آصفی ).
|| بتنگ آوردن. عذاب و سختی دادن : بجان آوردن دوشینه منگر
بجان بین کاوریدم دیده بر در.
نظامی.
جهان گرچه کارش بجان آوردنه ممکن که سر در جهان آورد.
نظامی.
کلمات دیگر: