( جان آسودن ) استراحت کردن
جان اسودن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( جان آسودن ) جان آسودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) استراحت کردن. فارغ البال شدن. آرامش یافتن. استراحت کردن روح :
بوس تو نیازموده ام لیکن
دشنام دهی که جان بیاسایم.
بوس تو نیازموده ام لیکن
دشنام دهی که جان بیاسایم.
؟
کلمات دیگر: